کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتد
لغتنامه دهخدا
محتد. [ م َ ت ِ ] (ع اِ) اصل . یقال انه لکریم المحتد و هو فی محتد صدق . و مراد از اصل همان نسب است نه مطلق آن . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).اصل . (دهار). اصل مردم . ج ، محاتد. (مهذب الاسماء). اصل و طبع: فلان از محتد صدق است . (یادداشت مرحوم ده...
-
محتد
لغتنامه دهخدا
محتد. [ م ُ ت َدد ] (ع اِ) چاره . گزیر. بُدّ: ما لی منه محتد؛ مرا از آن گزیر نیست . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از آنندراج ). || (ص ) مردی محتد؛ تیزشده در خشم . (یادداشت مرحوم دهخدا). خشم گیرنده . (از آنندراج ). || سکین محتد؛ کارد تیز شده . (یادداشت مرحوم...
-
جستوجو در متن
-
محقد
لغتنامه دهخدا
محقد. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) محتد. (منتهی الارب ). طبع و اصل و نژاد. رجوع به محتد شود.
-
محکد
لغتنامه دهخدا
محکد. [ م َ ک ِ ] (ع اِ) محتد. اصل مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل . (مهذب الاسماء). || پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملجاء.
-
محفد
لغتنامه دهخدا
محفد. [ م َ ف ِ ] (ع اِ) چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اصل (و لغتی است در محتد). || بن کوهان شتر. || نقش و نگار جامه . || قصر سلطان . ج ، محافد. (منتهی الارب ).
-
سجیت
لغتنامه دهخدا
سجیت . [ س َ جی ی َ ] (از ع ، اِ) سجیة. خوی : و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول ، آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229).با شرف ابوت و خدمت خاندان کثرت عشایر س...
-
ملتد
لغتنامه دهخدا
ملتد. [ م ُ ت َدد ] (ع اِ) چاره و گزیر. و گویند: ما له عنه ملتد؛ ای بد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ماله عنه مُحتَدّ و لا ملتد؛ او را از آن چاره ای نیست .(از اقرب الموارد). || (ص ) میل کرده شده .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ر...
-
مکتل
لغتنامه دهخدا
مکتل . [ م ِ ت َ ] (ع اِ) زنبیل . ج ، مکاتل . (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (دهار). زنبیل که پانزده صاع گنجد در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زنبیلی که از برگ خرما بافند و در آن خرما و جز آن حمل کنند و پانزده صاع در آن گنجد. مکتلة. ج ،...
-
ساطع
لغتنامه دهخدا
ساطع. [ طِ ] (ع ص ) بلندشونده و برآینده . (از منتهی الارب ) بلند شده چون بوی مشک . (المنجد). || بلند. (غیاث از منتخب ) (آنندراج ). افراخته شده و برداشته شده . (استینگاس ) (ناظم الاطباء). برافراشته چون گردن . (المنجد). || برآمده . دمیده ، چون : آفتاب ...
-
اریحیت
لغتنامه دهخدا
اریحیت . [ اَ ی َ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) اریحیة. فراخ خوئی . (منتهی الارب ). وسعت خلق در هر چیز و خصوصاً در کرم : سلطان دراکرام قدر و تبجیل محل ّ او آثار اریحیت بجا آورد و او را باعزاز در بر گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 251). و سلطان در قبول پ...
-
النجان
لغتنامه دهخدا
النجان . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است در صفاهان که برنج خوب در آنجا حاصل میشود و پشه ٔ بسیار هم دارد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مؤیدالفضلا). و به «لنجان » مشهور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). از زاینده رود مشروب میشود و بیشتر آن برنج...
-
منبت
لغتنامه دهخدا
منبت . [ مَم ْ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) رُستن جای . (مهذب الاسماء). رستن گاه گیاه . (منتهی الارب ). رستن گاه گیاه و محل روییدن گیاه . ج ، منابت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای روییدن . (آنندراج ) : در آن عرصه زمینی پاک و منبتی گوهری که اهلیت ورزیدن...
-
گزیر
لغتنامه دهخدا
گزیر. [ گ ُ ] (اِ) ظ. از وی - چریه . مخفف آن «گزر»، و قیاس شود با گزیردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چاره و علاج باشد چه ناگزیر ناچار و لاعلاج را گویند و افاده ٔ ضرورت هم میکند. (برهان ) (آنندراج ). محتد. بُد : ز خون جوانی که بد زآن گزیربخستی دل ...
-
صخر
لغتنامه دهخدا
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) ابن عمروبن الشرید السلمی وی برادر خنساء است . عمرو پدر او بموسم دست صخر و برادر او معاویه را می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و مانند این دو برادر از این پیش نبوده است و کسی بر او انکار ن...