کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتالة
لغتنامه دهخدا
محتالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث محتال . زن حیله گر و مکاره . (غیاث ) (آنندراج ) : از ره مرو به عشوه ٔ دنیا که این عجوزمکاره می نشیند و محتاله میرود.حافظ.
-
واژههای مشابه
-
دله ٔ محتاله
لغتنامه دهخدا
دله ٔ محتاله . [ دَل ْ ل َ ی ِ م ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام زنی داستانی سخت مکار و حیله ور. رجوع به دلّه شود.
-
جستوجو در متن
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَل ْ ل َ / ل ِ ] (ص ، اِ) مکر و حیله . || زن دلاله و محتاله . || عیارو ناراست و منافق . || گردباد. (برهان ).
-
ارمانگارد
لغتنامه دهخدا
ارمانگارد. [ اِ ] (اِخ ) دختر آدالبرت دوم ، مارکی دُتُسکان و زوجه ٔ ادالبرت ، مارکی دیورِه ،متوفاة به سال 947 م . وی زنی فعّاله و محتاله بود وزندگانی پرآشوب داشت و در پایان عمر منزوی گردید.
-
مکاره
لغتنامه دهخدا
مکاره . [ م َک ْ کا رَ / رِ ] (ع ص ) زن بسیار مکرکننده . (غیاث ) (آنندراج ). زن پرمکر و پرحیله . (ناظم الاطباء) : کیست دنیا زنی است مکاره چیست در خانه ٔ زن غدار. خاقانی .ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوزمکاره می نشیند و محتاله می رود.حافظ.
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَل ْ ل َ ] (اِخ ) نام زنی حیله گر مشهور. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نام زنی حیله گر، و او را دله ٔ محتاله گویند وحکایت و افسانه ای دارد، و عوام آنرا دله مختار [ دَل َ / ل ِ م ُ ] گویند. نام زنی بسیارحیله مثلی و او را افسانه ای است . (یادد...
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) مکر و حیله . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (جهانگیری ). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند : ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گرددکنون دایم همی خوان...
-
دلاله
لغتنامه دهخدا
دلاله . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ ] (از ع ، ص ، اِ) دلالة. دلال . زن واسطه . واسطه میان دو طرف معامله : از درطلبان آن خزانه دلاله هزار در میانه . نظامی .در بازار آن دلاله بود در فنون ذکا و زیرکی دلاله ٔ محتاله شاگردی او را شایستی . (جهانگشای جوینی ). || ز...