کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محتاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محتاط
لغتنامه دهخدا
محتاط. [ م ُ ] (ع ص ) محاصره کرده . (آنندراج ). محصور و حصار کرده شده و احاطه شده . (ناظم الاطباء). || حازم و هوشیار درکار. (از منتهی الارب ). باحزم و هوشیار در کار و بااحتیاط. (ناظم الاطباء). احتیاطکار. استوارگیر. ملاحظه کار. پخته . (یادداشت مرحوم د...
-
واژههای همآوا
-
محتات
لغتنامه دهخدا
محتات . [ م ِ ] (ع ص ) خرمابنی که غوره ٔ آن بریزد. (منتهی الارب ماده ٔ «ح ت ت ») (ناظم الاطباء).
-
محتاة
لغتنامه دهخدا
محتاة. [ م ُ ] (ع ص ) فرس محتاةالخلق ؛ اسب استوارخلقت . (منتهی الارب ماده ٔ «ح ت ی »). اسب محکم و استوار گرداندام . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دشوارکار
لغتنامه دهخدا
دشوارکار. [ دُش ْ ] (ص مرکب ) محتاط. (زمخشری ).
-
استوارگیر
لغتنامه دهخدا
استوارگیر. [ اُ ت ُ ] (نف مرکب ) محتاط.
-
احتیاطکار
لغتنامه دهخدا
احتیاطکار. [ اِ ] (ص مرکب ) محتاط. عاقبت اندیش . استوارکار.
-
آهسته رای
لغتنامه دهخدا
آهسته رای . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) محتاط. باحزم . || دانا. || با رای رزین .
-
باریک اندیشه
لغتنامه دهخدا
باریک اندیشه . [ اَ ش َ / ش ِ] (ص مرکب ) آنکه اندیشه ٔ دقیق دارد. محتاط. دقیق .
-
پرهیزنده
لغتنامه دهخدا
پرهیزنده . [ پ َزَ دَ / دِ ] (نف ) دوری کننده . مُجتَنِب . حَذَرکننده . محتذر. محتاط. آژیر. || نگهبان . حافظ.
-
حساب گر
لغتنامه دهخدا
حساب گر. [ ح ِ گ َ ] (ص مرکب ) محاسب . حاسب . حَسّاب . || کنایت از انسان محتاط و دوراندیش . || فال بین . فالگو یا نوعی از آنان . رمال .
-
مستیقظ
لغتنامه دهخدا
مستیقظ. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بیدار. (از منتهی الارب ). بیدار و هشیار نسبت به کارها و محتاط و باحذر. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاظ شود.
-
ملاحظه کار
لغتنامه دهخدا
ملاحظه کار. [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (ص مرکب ) محتاط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه رعایت جوانب کارها کند. بااحتیاط. حازم .
-
پیش بیننده
لغتنامه دهخدا
پیش بیننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پیش بین . مقابل اول بین . آخربین . احتیاطکار. محتاط. دوربین . مآل اندیش : ببخشید یک بدره دینار زردبدان پرهنر پیش بیننده مرد.فردوسی .