کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاکمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاکمه
لغتنامه دهخدا
محاکمه . [ م ُ ک َ م َ ] (ع مص ) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم . ترافع. مرافعه . به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی . به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن : مرافعه ٔ این سخن به قاض...
-
واژههای مشابه
-
محاکمة
لغتنامه دهخدا
محاکمة. [ م ُ ک َم َ ] (ع مص ) با کسی بحکم شدن . (زوزنی ). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به محاکمه شود. || در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنو...
-
جستوجو در متن
-
مقاضاة
لغتنامه دهخدا
مقاضاة. [ م ُ ] (ع مص ) محاکمه کردن با کسی . (از ناظم الاطباء). مرافعه پیش قاضی بردن و محاکمه کردن با کسی . (از اقرب الموارد). پیش قاضی رفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مصالحه کردن با کسی در مالی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن صدر حریری ملقب به استاذ. او راست : محاکمة بین یوسف القره باغی والحسین الخلخالی .
-
بازداشتگاه
لغتنامه دهخدا
بازداشتگاه . (اِ مرکب ) توقیف گاه . (واژه های فرهنگستان ایران ). جائی که متهمان را قبل از محکومیت دادگاه برای انجام محاکمه توقیف میکنند.
-
دادرسی کردن
لغتنامه دهخدا
دادرسی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قضاء. محاکمه کردن . اجرای قانون کردن . اجرای عدالت کردن .
-
دادرسی
لغتنامه دهخدا
دادرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل دادرس . قضاء. || محاکمه .- دیوان دادرسی دارائی ؛ دیوان محاکمات مالیه .
-
محاکمات
لغتنامه دهخدا
محاکمات . [ م ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ محاکمه ، بمعنی رفع نمودن خصومت . (غیاث ) (آنندراج ). دیوان عدالت . (ناظم الاطباء).
-
تجالس
لغتنامه دهخدا
تجالس . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همنشین شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم (با هم ) نشستن . (زوزنی ). با هم محاکمه کردن . محاوره کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد).
-
پرز
لغتنامه دهخدا
پرز. [ پ ِ رِ ] (اِخ ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م . در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م . وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.
-
مرافعه
لغتنامه دهخدا
مرافعه . [ م ُ ف َ / ف ِ ع َ / ع ِ ] (ازع اِمص ) مرافعة. مرافعت . دعوی پیش حاکم بردن . (غیاث اللغات ). قصه به حاکم بردن . به قاضی برداشتن . با خصم به داور رفتن . سخن نزد حاکم و قاضی بردن . ترافع محاکمه . داوری . (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) داوری . م...
-
رسی
لغتنامه دهخدا
رسی . [ رَ ] (حامص ) (از: رس ، ریشه ٔ رسیدن + «ی »، پسوند مصدری که معمولاً همراه پیشاوند یا کلمه ٔ دیگر آید: بازرسی ، بررسی ، وارسی و جز آن ). رجوع به ترکیبات کلمه شود.- بازرسی ؛ تفتیش . جستجوی وضع اداره یا سازمانی . رجوع به ماده ٔ بازرس و بازرسی در...
-
قتل غیرعمد
لغتنامه دهخدا
قتل غیرعمد. [ ق َ ل ِ غ َ / غ ِ رِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بدان که قتل در میان قوم یهود همچنان که در میان سایر امم بر دو قسم بود، یکی آنکه چون شخص ، شخص دیگر را بدون عداوت کشت یعنی بدون اراده و عمد اسبابی بر او انداخت و یا سنگی بر او فرود آورد ...