کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاوره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خوش محاوره
لغتنامه دهخدا
خوش محاوره . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خوش گفت و شنود. خوش صحبت . خوش اختلاط : و ابوعلی محمد مردی فاضل بوده است و بغایت پرهیزگار و خوش محاوره و خوش منظر و فصیح ... و دانا و عاقل . (تاریخ قم ص 217).
-
جستوجو در متن
-
خیت و پیت
لغتنامه دهخدا
خیت و پیت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) شرمنده و بور و مغلوب . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده شود.- خیت و پیت شدن ؛ خیت شدن . مغلوب و شرمنده و بور شدن .- خیت و پیت کردن ؛ در مسابقه و مباحثه و محاوره و امثال آن کسی را مغلوب کردن . مفحم کردن ...
-
تجالس
لغتنامه دهخدا
تجالس . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همنشین شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم (با هم ) نشستن . (زوزنی ). با هم محاکمه کردن . محاوره کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد).
-
شاخ درآوردن
لغتنامه دهخدا
شاخ درآوردن . [ دَوَ دَ ] (مص مرکب ) در محاوره ٔ امروز بمعنی بسیار تعجب کردن است . (فرهنگ نظام ). عظیم حیرت کردن از شنیدن یا دیدن چیزی . || در تکلم بمعنی بسیار پشیمان شدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ برآوردن شود.
-
طبیعت کردن
لغتنامه دهخدا
طبیعت کردن . [ طَ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چون طفل رضیع خنده کند یا حرف زند، گویند طبیعت کرده است ، یعنی طبیعت و استعدادی به هم رساند. و این محاوره است و سند این در نثر نعمت خان عالی دیده شده ، در هند مستعمل است . (آنندراج ).
-
شاخ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
شاخ گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در زبان تکلم آزار دادن . (فرهنگ نظام ). || در زبان محاوره باپرگویی مزاحم کسی شدن و مصدع گشتن . (فرهنگ نظام ).- شاخ گذاشتن در جیب کسی ، زیر بغل کسی ؛ در زبان محاوره کنایه از تعریف کسی را کردن برای فریب دادن او. (فر...
-
دک کردن
لغتنامه دهخدا
دک کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی . اخراج کردن به فن . به حیله بیرون کردن . او را به بهانه ای بیرون فرستادن . او را با زرنگی یا زور از ...
-
ستسته
لغتنامه دهخدا
ستسته . [ س ُ ت ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) صفیری که کشتی گیران در وقت زشت کردن حریف کشند و این محاوره است . (آنندراج ). صفیری که پهلوانان هنگام غالب شدن بر حریف برمیکشند. (ناظم الاطباء).
-
خارج از موضوع حرف زدن
لغتنامه دهخدا
خارج از موضوع حرف زدن . [ رِ اَ م َ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در ضمن محاوره مطالبی گفتن که بموضوع بحث ارتباطی ندارد. پرت صحبت کردن . حرفهای نامربوط گفتن .
-
تجویف
لغتنامه دهخدا
تجویف . [ ت َج ْ ] (ع مص ) کاواک و میان تهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میان تهی کردن . (دهار). خالی کردن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). جوف قرار دادن چیزی را. || خارج کردن آنچه که در جوف آن بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)...
-
مجادله کردن
لغتنامه دهخدا
مجادله کردن . [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزیدن . جنگ کردن : به آواز بلند و به محاوره ٔ سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه ٔ عداوت مدخر نهند.(اخلاق ناصری ). و با ما مجادله و مضاربه کنند. (تاریخ قم ص 11). || خصومت ورزیدن . ...
-
مجاوبة
لغتنامه دهخدا
مجاوبة. [ م ُ وَ ب َ ] (ع مص ) پاسخ کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را جواب دادن . (غیاث ) (از اقرب الموارد).جواب گفتن یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). || با هم سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محاوره . (ی...
-
شکل کردن
لغتنامه دهخدا
شکل کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکل ساختن . صورتی پدید آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || احداث هیأت و حرکتی در روی یا سایر اعضاکه موجب خنده شود شبیه به ادا درآوردن و در محاوره گویند فلانکس شکلک می سازد به همین معنی . (از تعلیقات فروزانفر بر...
-
نانکار
لغتنامه دهخدا
نانکار. (اِ مرکب ) قطعه زمینی که به زمین دار واگذار میشودو پس از کناره کردن از عمل و شغل خود نیز در تصرف وی خواهد بود. (ناظم الاطباء). زمینی است که به زمینداران و چودهریان و تعلقه داران برای وجه معیشت از پیشگاه پادشاه مرحمت می شود و نانکاری منسوب به ...