کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محامات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محامات
لغتنامه دهخدا
محامات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) حمایت کردن . محاماة : فی الجمله ارکان وسران بر موافقت سلطان در معاطات کؤوس [ از ] محامات نفوس مهمل ماندند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 186). رجوع به محاماة شود. || محامات بر ضیف ؛ نیک قیام کردن به مهمانی مهمان . (یادداشت مر...
-
واژههای همآوا
-
محاماة
لغتنامه دهخدا
محاماة. [ م ُ ] (ع مص ) حماء. از کسی دفع کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از کسی ذب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ذیل محامات ). || نگاه داشتن کسی را، یقال حامیت عنه و حامیت علی ضیفی ؛ نیک...
-
جستوجو در متن
-
محاماة
لغتنامه دهخدا
محاماة. [ م ُ ] (ع مص ) حماء. از کسی دفع کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از کسی ذب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ذیل محامات ). || نگاه داشتن کسی را، یقال حامیت عنه و حامیت علی ضیفی ؛ نیک...
-
عمر فاخوری
لغتنامه دهخدا
عمر فاخوری . [ ع ُ م َ رِ فا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان فاخوری بیروتی . نویسنده ای آرام طبع بود. به سال 1314 هَ .ق . در بیروت تولد یافت و دروس حقوق را در پاریس آموخت و به شغل محامات پرداخت . وی به عضویت مجمع علمی عربی در دمشق برگزیده شد و سرانجام بسال 1...
-
مناطحه
لغتنامه دهخدا
مناطحه . [ م ُ طَ/ طِ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. به یکدیگر شاخ زدن ، مجازاً زد و خورد. مدافعه : این پادشاه که دایم عمر باد، در ایام مناطحه ٔ ایشان پای در دامن وقار کشید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 11).وجود دو فحل در رمه به مناطحت کشد. (...
-
معاطات
لغتنامه دهخدا
معاطات . [ م ُ ] (ع مص ) چیزی به کسی دادن . چیزی رادست به دست دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از افراط و انهماک در معاطات کاسات راح از صباح تا رواح مرضی روی نمود. (جهانگشای جوینی ). فی الجمله ارکان و سروران بر موافقت سلطان بر معاطات کؤوس از محا...
-
مهمل
لغتنامه دهخدا
مهمل . [ م ُ م َ ] (ع ص ) سخن که آن رااستعمال نکنند. (منتهی الارب ). کلمه ٔ مهمل ، مقابل مستعمل ، لفظی است که معنی ندارد چون دوب ، مقابل لفظ مستعمل ، آنکه معنی دارد مانند چوب . نزد علمای عربیة لفظی باشد که برای معنی معینی وضع نشده باشد. (از کشاف اصطل...