کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محال گوئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محال گوئی
لغتنامه دهخدا
محال گوئی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) محال گویی .
-
واژههای مشابه
-
کانجی محال
لغتنامه دهخدا
کانجی محال . [ م َ ] (ص مرکب ) خراباتی . (ناظم الاطباء).
-
محال اربعه
لغتنامه دهخدا
محال اربعه . [ م َ حال ْ ل ِ اَ ب َ ع َ ] (اِخ ) چهار ناحیه از بلوکات ولایت قشقائی فارس است به طول 66هزار گز از دشت دال به امامزاده شاهی و عرض 24هزار گز از قریه ٔ پنج شیر به احمدآباد. حد شمالی آن فیروزآباد و شرقی قیر و کارزین ، جنوبی ، خنج و غربی بلو...
-
محال خاصه
لغتنامه دهخدا
محال خاصه . [ م َ ل ِ خاص ْ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) املاک خاصه . در مقابل دیوان املاک و اراضی متعلق به شخص سلطان : و سایر رسومات از محال خاصه به دستور مستوفی الممالک است . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 60).
-
محال خالصه
لغتنامه دهخدا
محال خالصه . [ م َ ل ِ ل ِ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) محال خاصه . در اصطلاح دوره ٔ صفویه اماکن و اراضی متعلق به شخص پادشاه است ، در مقابل محال دیوان که اراضی و املاک متعلق به کشور و دولت است : شغل مشارالیه [ وزیر دارالسلطنه ٔ اصفهان ] آن است...
-
محال سبعه
لغتنامه دهخدا
محال سبعه .[ م َ ل ِ س َ ع َ ] (اِخ ) رجوع به محال هفتگانه و جغرافی غرب ایران ص 115 شود.
-
محال علیه
لغتنامه دهخدا
محال علیه . [ م ُ لُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او حواله شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). شخص ثالث در قبال محیل که مدیون است و محتال که طلبکار است . (قانون مدنی ماده ٔ 724).
-
محال له
لغتنامه دهخدا
محال له . [ م ُ لُن ْ ل َه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه برای او حواله شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). محتال . طلبکار. (قانون مدنی ماده ٔ 724).
-
محال هفتگانه
لغتنامه دهخدا
محال هفتگانه . [ م َ ل ِ هََ ن َ ] (اِخ ) محال سبعه از بلوکات ولایات خمسه ٔ فارس ، حد شمالی سیرجان و نی ریز، شرقی رودان احدی و جیرفت کرمان ، جنوبی لارستان و غربی داراب گرد؛ دارای هفت قسمت است : فرک ، بیونج ، خشن آباد، طارم ، فارغان ، فین و کله گاه . ...
-
محال الیه
لغتنامه دهخدا
محال الیه . [ م ُ لُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) حواله شده ٔ به او. احاله شده بدو.
-
محال اندیش
لغتنامه دهخدا
محال اندیش . [ م ُ اَ ] (نف مرکب ) که اندیشه در امور محال کند. که به نابودنیها و ناشدنیها بیندیشد. وهمی و خیالی . (ناظم الاطباء). کسی که خیال محال کند : محال اندیش و خام ابله بود هر کاین سخن گویدنباید بود مردم را محال اندیش و خام ابله . فرخی .هر آفری...
-
محال اندیشه
لغتنامه دهخدا
محال اندیشه . [ م ُ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه در کارهای ناشدنی و ناصواب تفکر کند. که اندیشه های باطل و بیهوده و ناشدنی دارد: و بازنماییم که عاقبت ستمکاران بغی پیشه و زیادت طلبان محال اندیشه چیست . (مرزبان نامه ص 181).
-
محال اندیشی
لغتنامه دهخدا
محال اندیشی . [ م ُ اَ ] (حامص مرکب ) عمل محال اندیش .
-
محال به
لغتنامه دهخدا
محال به . [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) آنچه که موضوع حواله واقع میشود.