کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محالات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محالات
لغتنامه دهخدا
محالات . [م ُ ] (ع ص ، اِ) چیزهای محال ، و امکان ناپذیر. (ناظم الاطباء). ج ِ محال . امر نابودی که بودن آن ممکن نباشد. (آنندراج ). || سخنان بیهوده و باطل و بی سروبن . یاوه : مترس از محالات و دشنام دشمن که پرژاژ باشد همیشه تغارش .ناصرخسرو.
-
واژههای همآوا
-
مهالاة
لغتنامه دهخدا
مهالاة. [ م ُ ] (ع مص ) ترسانیدن کسی را. (از ناظم الاطباء). ترسانیدن . (آنندراج ).
-
محالاة
لغتنامه دهخدا
محالاة. [ م ُ ] (ع مص ) خوش طبعی کردن با کسی .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). خوش طبعی کردن با کسی و بطور مهربانی با او رفتار کردن . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
جعمون
لغتنامه دهخدا
جعمون . [ ] (اِخ ) متعلق به محالات اربعه ٔ اصفهانست . (مرآت البلدان ج 4 ص 49).
-
جغر
لغتنامه دهخدا
جغر. [ ] (اِخ ) از مزارع محمدآباد که حاکم نشین دره جز از محالات خراسان است میباشد. (مرآت البلدان ).
-
گیوه رود
لغتنامه دهخدا
گیوه رود. [ گی وَ ] (اِخ ) جزء محالات بانه است در 44فرسنگی شمال غربی سنندج . (جغرافی غرب ایران ص 72).
-
ممتنعات
لغتنامه دهخدا
ممتنعات . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ممتنعة. محالات و چیزهای محال و غیرممکن . (ناظم الاطباء).
-
مستحیلات
لغتنامه دهخدا
مستحیلات . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحیلة و مستحیل . محالات و چیزهای ناممکن . (ناظم الاطباء). رجوع به مستحیل و مستحیلة شود.
-
بیونج
لغتنامه دهخدا
بیونج . [ وَ ] (اِخ ) از محالات بلوک محال هفتگانه ٔ ولایات خمسه ٔ فارس . حد شمالی قصبه ٔ فرک ، جنوب و غربی لارستان و شرقی طارم . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
جزک
لغتنامه دهخدا
جزک . [ ] (اِخ ) یا جزیک . از توابع طبس مسنا از محالات قاینات و قدیم النسق است . از آب قنات مشروب میشود. هوایش گرم است . قریب یک هزار و پانصد و پنجاه نفر جمعیت دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 226).
-
تخصیصات
لغتنامه دهخدا
تخصیصات . [ ت َ] (ع اِ) ج ِ تخصیص : و اسم توزیعات و علاوات و سمت توجیهات و محالات و رسم تخصیصات و حوالات حذف و محو کنند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 140). رجوع به تخصیص شود.
-
شانه خوری
لغتنامه دهخدا
شانه خوری . [ ن َ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) نام محلی است واقع در نواحی شمالی باتلاق نمکزار کویر و جنوب طاهرآباد وجنوب شرقی بیارجمند از محالات دامغان جزو فرمانداری کل سمنان و تابع استان خراسان . (از نقشه ٔ بغایری ).
-
چرا
لغتنامه دهخدا
چرا. [ چ َرْ را ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم محالی است بسیار معتبر از محالات سلطان آباد عراق و وصل است بخاک ملایر دارای قری و آبادیها و املاک معتبر و حاصل و زراعت وافر و از هر قبیل ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 215).