کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاضرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاضرة
لغتنامه دهخدا
محاضرة. [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) حِضار. سؤال و جواب کردن با هم . (منتهی الارب ). مکالمه . با هم گفتگو کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن . (از ناظم الاطباء). || زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن . (منتهی الارب ) (از ناظم ا...
-
واژههای مشابه
-
خوش محاضره
لغتنامه دهخدا
خوش محاضره . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ ض َ / ض ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خوش صحبت . خوش مجلس . خوش سخن . خوش گفت و شنود.
-
واژههای همآوا
-
محاذرة
لغتنامه دهخدا
محاذرة. [ م ُ ذَ رَ ] (ع مص ) حذار. با یکدیگر تخویف نمودن . (منتهی الارب ). از یکدیگر بیم داشتن . || از کسی حذر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). پرهیز کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترسیدن از کسی و دوراندیشی نمودن . (از ناظم الاطباء...
-
محاضرت
لغتنامه دهخدا
محاضرت . [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی محاضرة. رجوع به محاضرة شود.
-
جستوجو در متن
-
محاضرت
لغتنامه دهخدا
محاضرت . [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی محاضرة. رجوع به محاضرة شود.
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) فتح بن ثابت بازری . وی از مردم بغداد و کور و شاعر بود و او را ترسلی است . بر خلیفه الناصرلدین اﷲ وارد میشد و با او محاضره میکرد و علوم اوایل را بدو آموخت . وی را به زندقه متهم کردند به سال 596 هَ .ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی چ 1...
-
باکراع حضرمی
لغتنامه دهخدا
باکراع حضرمی . [ ک ُ ع ِ ح َ رَ ] (اِخ ) شیخ محمدبن مبارک باکراع . اصل وی حضرمی و زادگاه او مدینه بود و از ادیبان شیوا و خوش بیان بشمار میرفت و در محاضره مهارتی بسزا داشت . از اشعار او قطعه ای معروف است که به قاضی تاج الدین مالکی در تبریک به زیارت مر...
-
محاضرات
لغتنامه دهخدا
محاضرات . [ م ُ ض َ ] (ع اِ) ج ِ محاضرة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || معلومات و یادداشته شده ها و سخنهای موافق حال و حکایات سلف مناسب مقام یعنی علم تواریخ . (غیاث ) (آنندراج ). ابوالخیر در مفتاح السعادة گوید دانشی است که به سبب آن ملکه ای برای انس...
-
مکاشفه
لغتنامه دهخدا
مکاشفه . [ م ُ ش َ ف َ / ش ِ ف ِ ] (از ع ، مص ) دشمنی آشکارا کردن و جنگ برملا کردن . (غیاث ). مکاشفة. مکاشفت : چون قطران با وی بود گفتم نباید که در میدان مکاشفه و مجادله افتد. (سمک عیار، ج 1 ص 182). و رجوع به مکاشفت و مکاشفة شود. || (اصطلاح تصوف ) ظا...
-
وصال
لغتنامه دهخدا
وصال . [ وِ ] (ع مص ) مواصله . دوستی بی آمیغ و بی غرض کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوسته داشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و از همین معنی است صوم وصال یعنی روزه ٔ امروزه را به روزه ٔ فردا پیوسته کردن بدون آ...
-
ابوالسعود
لغتنامه دهخدا
ابوالسعود. [ اَ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) ابن الشرف یحیی بن احمدبن ابی السعودبن تاج الدین ابی السعودبن القاضی الجمال محمدبن احمد صفی الدین بن محمدبن روزبه کازرونی . یکی از بزرگان علمای شافعی بمائه ٔ یازدهم . مولد او مدینه ٔ طیبه به سال 980 هَ . ق .در خلاصةا...
-
ملاطفه
لغتنامه دهخدا
ملاطفه . [ م ُ طَ ف َ / طِ ف َ ] (از ع ، اِمص ) با کسی نکویی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، ملاطفت . (ناظم الاطباء). ملاطفة : او را با محبوب خود در سر معامله ای باشد و از محاضره و مسامره و ملاطفه ٔ او تمتعی یابد. (مصباح الهدایه چ همایی ص...