کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاذی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاذی
لغتنامه دهخدا
محاذی . [ م ُ ] (ع ص ) برابر شونده (مشتق از حذو به معنی مقابل و روبرو و برابر کردن دو چیز است ). (از غیاث ) (آنندراج ). || مقابل و رویاروی . (ناظم الاطباء). مواجه . برابر. روبرو. رویاروی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : توپها را میان سنگر و میان گود ج...
-
واژههای همآوا
-
محاظی
لغتنامه دهخدا
محاظی . [ م َ ظی ی ] (ع اِ) ج ِ محظیة. (ناظم الاطباء). رجوع به محظیة شود.
-
جستوجو در متن
-
ذوعاج
لغتنامه دهخدا
ذوعاج . (اِخ ) نام وادئی است در بلاد قیس در طریق مکه محاذی مدینة.
-
گریگاه
لغتنامه دهخدا
گریگاه . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) در دیگ بریان پلاو، جایی را گویند که محاذی گردن گوسفند بریان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
راست رو
لغتنامه دهخدا
راست رو. [ ت ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه مواجه . مقابل . محاذی . روبرو: راست روی توپخانه ، روبروی توپخانه . (یادداشت مؤلف ).
-
ضراس
لغتنامه دهخدا
ضراس . [ ض ِ ] (اِخ ) دهی است محاذی یمن . (منتهی الارب ). دهی است در کوههای یمن . (معجم البلدان ).
-
روبرو شدن
لغتنامه دهخدا
روبرو شدن . [ ب ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) مواجه شدن . مقابل شدن . محاذی یکدیگر واقع گشتن . || بهم رسیدن . نزدیک یکدیگر آمدن : دو لشکر بهم روبرو شدند. (یادداشت مؤلف ).
-
سنگ بر سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ بر سنگ . [ س َب َ س َ ] (اِخ ) گریوه ای است محاذی تومان پیشکین تا کنار آب ارس از ولایت موغان . (از نزهة القلوب ص 90).
-
اشکهران
لغتنامه دهخدا
اشکهران .[ ] (اِخ ) (کوه ...) کوه اشکهران بولایت اصفهان است بر محاذی لر بزرگ و بر اوافاعی عظیم است . (نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 191).
-
کتل
لغتنامه دهخدا
کتل . [ ک َ ت َ ] (اِ) در تداول باغبانان ، جوانه ای که از پای درختان میروید نزدیک یا محاذی زمین بی ریشه اما پاجوش آن باشد که از پای درخت برآید از زیر زمین و ریشه نیز دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
کولکو
لغتنامه دهخدا
کولکو. [ ] (اِخ ) رودی است که از کوه بیستون و حوالیش برمی خیزد و وسطام را که دیهی بزرگ و محاذی صفه ٔ شبدیز است مشروب می سازد. (از نزهةالقلوب چ گای لسترنج ص 109).
-
گرزین
لغتنامه دهخدا
گرزین . [ گ ِ ] (اِ) تاج کیانی را گویند و آن را مرصع ساخته از بالای تخت محاذی سر ایشان با زنجیر طلا آویخته بوده اند. (برهان ) (آنندراج ). گرزن . (جهانگیری ). رجوع به گرزن شود. || زنبیل . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). || تیر پیکان دار. (جهانگیری ) ...
-
اﷲ اکبر
لغتنامه دهخدا
اﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای در بحر خزر. حمداﷲ مستوفی آرد : و جزیره ٔ اﷲ اکبر که محاذی باکویه است اکنون معمور است و بندرآن دریا شده است . (نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 239).