کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاجن
لغتنامه دهخدا
محاجن . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِمِحجَن . (منتهی الارب ). رجوع به محجن و محجنة شود.
-
واژههای همآوا
-
مهاجن
لغتنامه دهخدا
مهاجن . [ م َ ج َ ] (اِخ ) قومی از هندوان و این لفظ هندی الاصل است : فتاده در دکان یک مهاجن همه سرمایه ٔ دریا و معدن .ابوطالب کلیم (آنندراج ).
-
مهاجن
لغتنامه دهخدا
مهاجن . [ م َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هجین . (ناظم الاطباء). رجوع به هجین شود.
-
جستوجو در متن
-
محجنة
لغتنامه دهخدا
محجنة. [ م ِ ج َ ن َ ](ع اِ) محجن . عصای کج . || هر چوب که سرش خمانیده و کج کرده باشند. ج ، محاجن . (منتهی الارب ).
-
محجن
لغتنامه دهخدا
محجن . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) عصای کج . (منتهی الارب ). و هر چوبی که سرش خمانیده و کج کرده باشند مانند چوگان و جز آن . ج ، محاجن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چوگان . (غیاث ) (دهار). صولجان : پدید آمد هلال از جانب کوه بسان زعفران آلوده محجن .منوچهری .