کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محابات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محابات
لغتنامه دهخدا
محابات . [ م ُ ] (ع مص ) محابا. محاباة. رجوع به محابا و محاباة شود.- محابات کردن ؛ ترسیدن .- || کوتاهی و سهل انگاری کردن . فروگذاشتن : اگر محاباتی کند جانش برفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118).- || ملاحظه و طرفداری و جانبداری کردن .
-
واژههای همآوا
-
محاباة
لغتنامه دهخدا
محاباة. [ م ُ ] (ع اِ) پوست و تفاله ٔ تمر هندی : محاباة الحتی . (ناظم الاطباء).
-
محاباة
لغتنامه دهخدا
محاباة. [ م ُ ] (ع مص ) حباء. یاری دادن کسی را. (از منتهی الارب ). نصرت و مدد کردن . یاری کردن . اعانت . || صلح و نگهداشت . محابا. (آنندراج ). || عطاکردن بی پاداش و منت . || با کسی به عطا دادن نبرد نمودن . (منتهی الارب ). معارضه کردن در بخشش . (از آن...
-
جستوجو در متن
-
حباء
لغتنامه دهخدا
حباء. [ ح ِ ] (ع اِ) دهش بی پاداش و منت ، یا عام ّ است . محابات . (منتهی الارب ). دهش . بخشش . (وطواط). عطا. حبوة. محابات (در همه ٔ معانی ). عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || حبیة، و آن نوعی از نشستن است . || مهر زن . || (مص ) یاری دادن بی پاداش و ...
-
تفریس
لغتنامه دهخدا
تفریس . [ ت َ ] (مص جعلی ) بعضی این صورت را بمعنی فارسی کردن استعمال کرده اند مانند تعریب بمعنی عربی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فارسی کردن مانند تعریب که عربی کردن است و عبارت است از اینکه لفظ غیر فارسی را خواه تازی باشد یا جز آن فارسی کردن و ...
-
مواسا
لغتنامه دهخدا
مواسا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مواساة. مواسات . آسایش و راحت و نیکخواهی و خیراندیشی و نیکویی و احسان و غمخواری و شفقت و مهربانی و همدمی و رفاقت و موافقت . (ناظم الاطباء). یاری کردن و رعایت وصلح کردن و غمخواری نمودن (این لفظ در اصل مواسات بوده در استعم...
-
یاری دادن
لغتنامه دهخدا
یاری دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مدد کردن . همدستی کردن . همراهی کردن . مدد رسانیدن . در منتهی الارب کلمات زیر به «یاری دادن » معنی شده است : نصر، اعانت ، ولایت ، امداد، اسعاد، حمایت ، حمیة، حموة، معاونت ، حباء، عضد، محابات ، اعداء، رفد، انجاد، تعزیر، ن...
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) یار. (دهار)(نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه . ج ، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقة لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق . قال اﷲ تعالی : و حسن اولئک رفیقا. (قرآن 69/4). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب...