کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجهض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجهض
لغتنامه دهخدا
مجهض . [ م ُ هََ ] (ع ص ) بچه ٔ افتاده . (منتهی الارب ). بچه ٔ سقط شده و از شکم افتاده . (ناظم الاطباء).
-
مجهض
لغتنامه دهخدا
مجهض . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) ناقه که بچه ٔ تمام خلقت افکند که پشم برآورده باشد. ج ، مجاهیض . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناقة مجهض ؛ماده شتری که بچه تمام خلقت افکند. ج ، مجاهض و مجاهیض و چنین است ناقة مجهضة. || چیره شونده بر کسی برای خلاصی دیگر...
-
واژههای همآوا
-
مجحظ
لغتنامه دهخدا
مجحظ. [ م ُ ج َح ْ ح ِ ](ع ص ) کسی که تیز، نظر می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تجحیظ شود.
-
مجهز
لغتنامه دهخدا
مجهز. [ م ُ ج َهَْ هََ ] (ع ص ) تجهیزشده . آماده شده . مهیا. || فرستاده شده . (ناظم الاطباء).
-
مجهز
لغتنامه دهخدا
مجهز. [ م ُ ج َهَْ هَِ ] (ع ص ) سازنده ٔ جهاز عروس و مرده و مسافر و غازی و مانند آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که تجهیز می کند عروس و مسافر و مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که مال التجاره ٔ فاخر به تجار دیگر دهد و روانه ٔ ...
-
مجهز
لغتنامه دهخدا
مجهز. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) موت مجهز؛ مرگ شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرگ سریع. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مجاهیض
لغتنامه دهخدا
مجاهیض . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُجهِض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ِ مُجهِض و مِجهاض . (ناظم الاطباء). رجوع به مجهض شود.
-
جهض
لغتنامه دهخدا
جهض . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) بچه ٔ سقطشده . جهیض . مجهض . (اقرب الموارد). رجوع به جهیض شود.
-
آبکانه
لغتنامه دهخدا
آبکانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ آدمی یا حیوان که سقط شود. جِهض . جهیض . مجهض . ملیص . زلیق . ملیط. مُملص . آفکانه . افکانه . فکانه . آپکانه . بچه ٔ از بار رفته .- آبکانه کردن ؛ سقط کردن .