کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجنون صفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجنون صفت
لغتنامه دهخدا
مجنون صفت . [ م َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون مجنون . مانند مجنون : مجنون صفت اوفتاد سرمست در سلسله مانده پای تا دست . نظامی .بلبل ز درخت سر کشیده مجنون صفت آه برکشیده . نظامی .و رجوع به مجنون شود.
-
واژههای مشابه
-
ده مجنون
لغتنامه دهخدا
ده مجنون . [ دِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در یک هزارگزی باختر کرمانشاه . سکنه ٔ آن 450 تن .آب آن از دو رشته قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زاب مجنون
لغتنامه دهخدا
زاب مجنون .[ ب ِ م َ ] (اِخ ) نام قطعه ٔ اخیر زاب اعلی است که ازموصل میگذرد و بدجله فرومیریزد، زیرا جریان آن در قسمت اخیر مسیر خویش بسیار تند است . (از معجم البلدان ج 4 ص 364). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 215 شود.
-
باغ مجنون
لغتنامه دهخدا
باغ مجنون . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30 هزارگزی شمال نورآباد و 21 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر و دارای 50 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه سار تأمین م...
-
بید مجنون
لغتنامه دهخدا
بید مجنون . [ دِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از درخت بید که شاخه های آن سرنگون است . (ناظم الاطباء). بیدموله . بیدناز. قسمی بید که شاخهای بسوی زمین آویخته دارد. و در نواحی خشک و استپی ایران بهم رسد. (از یادداشت مؤلف ). نوعی از بید است که برگه...
-
حناء مجنون
لغتنامه دهخدا
حناء مجنون . [ ح َن ْ نا ءِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وسمه است . وسمه و رنگ . (ناظم الاطباء).
-
حنای مجنون
لغتنامه دهخدا
حنای مجنون . [ ح َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وسمه را گویند و آن برگی است که زنان جوشانند و به ابرو نهند و مردان بدان ریش رنگ کنندو بعربی ورق النیل خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شکسته بالی
لغتنامه دهخدا
شکسته بالی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکسته بال . بال و پر شکسته داشتن . کنایه از فروتنی و ناتوانی و عجز نمودن . (از یادداشت مؤلف ) : مجنون ز سر شکسته بالی در پای زن اوفتاد حالی . نظامی .رجوع به شکسته بال شود.
-
حیدرکلیج
لغتنامه دهخدا
حیدرکلیج . [ ح َ دَ ؟ ] (اِخ ) کلوچه ای . مجمع الخواص نام او و ابیاتی از وی را آورده است . و نیز از اوست :دلا مجنون صفت خود را خلاص از قید عالم کن ره صحرای محنت گیر و رو در وادی غم کن .درد و غمت که بهر دل ریش مرهمندیاران همنشین و رفیقان همدمند.رجوع ب...
-
دیوانه سار
لغتنامه دهخدا
دیوانه سار. [ دی ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مجنون صفت . دور از خرد و عقل . دیوانه سر : اگر خواهی ترا دیوانه سار نشمرند آنچه نایافتنی است مجوی . (قابوسنامه ).سخت شوریده کار، گردونیست نیک دیوانه سار گیهانیست . مسعودسعد.و مالک بن بشرالکندی زره اورا [ حسین بن...
-
کاکای قزوینی
لغتنامه دهخدا
کاکای قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) شاعری است . صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: در ظاهر چیانی وش وگرده یقه پوش ولی در باطن خیلی هموار و آدمی صفت بود.در اوایل به هجو تمایل داشت و افکار دقیقی از خود ابراز میکرد ولی عاقبت به معقول رغبت نمود و در آن باب...
-
رقص کنان
لغتنامه دهخدا
رقص کنان . [ رَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال رقصیدن . (فرهنگ فارسی معین ). در حال رقص : از قدمش چون فلک رقص کنان شد زمین همچو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب . خاقانی .مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبحدم بلبله را مرغ وار وقت سماع است هم . خاقانی .او رقص...
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س َ م َ ] (ع اِ) افسانه . (برهان ). حدیث لیل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنرنکته تویی در سمر از نکت سندباد. منوچهری .برنه بکفم که کار عالم سمر است بشتاب که عمرت ای پسر درگذر است . خیام .نام وصیتت رونده همچو مثل ...