کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ِ م َ ] (اِخ ) حسین طباطبائی ملقب به مجتهد الشعرا و متخلص به مجمر از سادات اصفهان بود. در آغاز شباب به تهران آمد و به یاری نشاط به دربار فتحعلی شاه قاجار راه یافت . وی در غزلسرایی در میان شاعران دوره ٔ بازگشت مقام ارجمندی دارد. بیشتر غزلهای...
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ِ م َ ] (اِخ ) نام شکل سیزدهم از پانزده اشکال جنوبی ، کواکبش هفت است . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مجمره شود.
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) آتشدان و تفکده و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن زگال افروزند. (غیاث ) (آنندراج ) : برافروختم آتش زردهشت که با مجمر آورده بد از بهشت . دقیقی .یکی مجمر آتش بیاورد بازبگفت از بهشت آوریدم فرا...
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده ٔ پیه خرمابن را گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کسی که می بردپیه خرمابن را. (ناظم الاطباء). || سنگ ریزه اندازنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تجمی...
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ُ م َ ] (ع اِ) عودسوز. || عود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) آماده کردن آتش را. (از منتهی الارب ): اجمر النار مجمراً؛ آماده کرد آتش را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ُ م َ / م ُ م ِ ] (ع ص ) حافر مجمر؛ سم سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ُ م ِ ] (اِخ ) لقب نعیم ، بدان جهت که در مسجد آن حضرت (ص ) عود می سوخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابوعبداﷲ نعیم ... مولای عمرخطاب به این عنوان شهرت دارد. (از انساب سمعانی ).
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) عودسوزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که می اندازد بوی خوش را در آتش . (ناظم الاطباء). || کسی که بخور می دهد لباس را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب برجهنده ٔ باقید. (ناظم الاطباء) (از منتهی ا...
-
واژههای مشابه
-
حسین مجمر
لغتنامه دهخدا
حسین مجمر. [ ح ُ س َ ن ِ م ِ م َ ] (اِخ ) اصفهانی . رجوع به مجمر اصفهانی شود.
-
جستوجو در متن
-
مجامر
لغتنامه دهخدا
مجامر. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِجمَر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ مجمر و مِجمَرَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجمر و مجمرة شود.
-
مجمرفروزی
لغتنامه دهخدا
مجمرفروزی . [ م ِ م َ ف ُ ] (حامص مرکب ) مجمر افروزی . آتش در مجمر افروختن . روشن کردن آتش در مجمر و عود و عنبر در آن سوزاندن : ز دلها کرده در مجمرفروزی به وقت عودسازی عودسوزی .نظامی .
-
مجمری
لغتنامه دهخدا
مجمری . [ م ِ م َ ] (حامص ) مجمر بودن . حالت و چگونگی مجمر را داشتن : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مجمر شود.
-
مجمردار
لغتنامه دهخدا
مجمردار. [ م ِ م َ ] (نف مرکب ) مجمر دارنده . مجمره گردان . آنکه مجمر به دست گیرد عطرآگین کردن مجلس را : صد و پنجاه مجمردار دلکش فکنده بویهای خوش در آتش . نظامی .و رجوع به مجمره گردان شود.