کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجسمه ریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجسمه ریز
لغتنامه دهخدا
مجسمه ریز. [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آن که مجسمه ریزد. آن که کار وی ریختن مجسمه باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجسمه ریختن شود.
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ مجسمه
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ مجسمه . [ ی َ /ی ِ ی ِ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هیئتی است حاصل در نقطه ٔ اتصال سطحهای متعدد یک جسم منحدب (زاویه ٔ مکعب ) و یا نقطه ٔ انتهای تنها سطح آن (زاویه ٔ مخروط). و این تعریف جامعتر از آن است که در تعریف زاویه ...
-
مجسمه ریختن
لغتنامه دهخدا
مجسمه ریختن . [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) ذوب کردن فلز و در قالبهای متنوع ریختن و به شکل مجسمه درآوردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مجسمه تراش
لغتنامه دهخدا
مجسمه تراش . [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ت َ ] (نف مرکب ) آن که مجسمه تراشد. آن که از سنگ مجسمه تراشد. پیکرتراش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مجسمه ساز
لغتنامه دهخدا
مجسمه ساز. [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آن که مجسمه سازد. مجسمه تراش . پیکرتراش .
-
مجسمه سازی
لغتنامه دهخدا
مجسمه سازی . [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) عمل وشغل مجسمه ساز. مجسمه تراشی . پیکرتراشی . || (اِ مرکب ) جایی که مجسمه سازند. کارگاه مجسمه ساز.
-
جستوجو در متن
-
ریز
لغتنامه دهخدا
ریز. (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع ریختن ) ریزنده و ریزان و پاشان و افشان و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود، مانند: اشک ریز؛ کسی که گریه می کند و اشک از چشم آن روان است ... (از ناظم الاطباء). ریزنده . (آنندراج ). فاعل از ریزیدن . (شرفنامه ٔ منیری ).- آب ر...
-
لئونی
لغتنامه دهخدا
لئونی . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) لئون مجسمه ساز و حروف ریز و مدال ساز ایتالیائی . مولد آرزو در حدود 1509 و وفات 1590 م .
-
ریزی
لغتنامه دهخدا
ریزی . (حامص ) حاصل مصدر از ماده ٔ مضارع ریختن (ریز).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی ، توپ ریزی ، خاک ریزی ، ساچمه ریزی ، طرح ریزی ، مجسمه ریزی و غیره . رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.- پی ریزی ؛ پی افکنی . (فرهنگ فارسی ...
-
پیکر
لغتنامه دهخدا
پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (اِ) مقابل بوم . مقابل زمینه . نقش پارچه . گل : بیارید پرمایه دیبای روم که پیکر بریشم بود زرش بوم . فردوسی .غلامان رومی بدیبای روم همه پیکر از گوهر و زرّ بوم . فردوسی .بیاراست آنرا. [درفش کاویان ] بدیبای روم ز گوهر بروپیکر و ز...
-
تبریز
لغتنامه دهخدا
تبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب آذربایجان و این معرب آن است . (غیاث اللغات ). هدایت در انجمن آرا گوید: در شمال مغرب ایران ...