کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجسد
لغتنامه دهخدا
مجسد. [ م ِ س َ ] (ع ص ) جامه ای که ملاصق تن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ای که چسبنده به تن باشد. (ناظم الاطباء). جامه ای که پیوسته به تن باشد. و ابن اعرابی گوید: ولاتخرجن الی المساجد بالمجاسد. (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ ب...
-
مجسد
لغتنامه دهخدا
مجسد. [ م ُ ج َس ْ س َ ] (ع ص ) ثوب مجسد؛ جامه ٔ رنگین به زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی سوم ماده ٔ قبل شود. || صوت مجسد؛ آواز نیکو مناسب در لحن و سرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مجسد
لغتنامه دهخدا
مجسد. [ م ُ س َ ] (ع ص ) سرخ . ج ، مجاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ثوب مجسد؛ جامه ای که به تن ملصق باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ چسبیده به تن . (ناظم الاطباء).و رجوع به مِجسَد شود. || جامه ٔ رنگ شده به زعفران . (منتهی ال...
-
جستوجو در متن
-
مجاسد
لغتنامه دهخدا
مجاسد. [ م َ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُجَسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به مجسد شود.
-
ذوالمجاسد
لغتنامه دهخدا
ذوالمجاسد. [ ذُل ْ م ُ س ِ ] (اِخ ) لقب عامربن جُشم است . و از آنرو وی را ذوالمجاسد گویند که نخستین کس است که جامه بزعفران رنگین کرد. و مجاسد جمع مجسد باشد و مجسد به معنی سرخ است .
-
مجسدة
لغتنامه دهخدا
مجسدة. [ م ُ ج َس ْ س َ دَ ] (ع ص ) مؤنث مُجَسَّد. (ناظم الاطباء). رجوع به مجسد شود. || بروج مجسدة؛ چهار برج است : قوس و حوت و جوزا و سنبله و این هر چهار را اهل نجوم ذوات الاجساد خوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).