کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجتمع خانه ای متناهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مجتمع شدن
لغتنامه دهخدا
مجتمع شدن . [ م ُ ت َ م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . فراهم آمدن . اجتماع کردن . جمع شدن : ... و ابوسلمة الخلال که او را وزیر آل محمد خواندندی از کوفه بیرون آمد و به هم مجتمع شدند و دعوت بنی عباس آشکارا کردند. (مجمل التواریخ والقصص ص 318). ندانسته...
-
مجتمع گشتن
لغتنامه دهخدا
مجتمع گشتن . [ م ُ ت َ م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجتمع شدن : مجتمع گشتند و بفشردند پای هر کسی کردند عرض فکر و رای . مولوی (مثنوی چ خاور ص 155).مجتمع گشتند مر توزیع رابهر دفع زحمت و تصدیع را.مولوی (مثنوی چ خاور ص...
-
جستوجو در متن
-
خانه خرابه
لغتنامه دهخدا
خانه خرابه . [ ن َ / ن ِ خ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ خراب . خانه ٔ ویران . خانه ٔ مخروبه . || دشنام گونه ای است که به خانه ای اطلاق میشود. چون : برو بابا این خانه خرابه این همه حرفها را ندارد.
-
خانه ٔ گلی
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ گلی . [ ن َ / ن ِ ی ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خانه ٔ گلین . خانه ای که از گل ساخته باشند، خانه ای که مواد ساختمانیش فقط گل باشد نه چیز دیگر. کِبس . (منتهی الارب ).
-
خانه به آب رسیدن
لغتنامه دهخدا
خانه به آب رسیدن . [ ن َ / ن ِ ب ِ رَ / رِدَ ] (مص مرکب ) پایه ٔ خانه ای بر روی آب افتادن ، کنایه از خراب شدن و از بین رفتن خانه است : ای بسا خانه ٔ تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای .صائب .
-
خانه خمیر
لغتنامه دهخدا
خانه خمیر. [ ن َ / ن ِ خ َ ] (ص مرکب ) خانه خراب . || فحش گونه ای است که بکسی میدهند مقابل «خانه آباد».
-
کربة
لغتنامه دهخدا
کربة. [ ک َ رَ ب َ ] (ع اِ) چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب ). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است . ج ، کَرب . (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است . (ناظم الاطباء).
-
خانه ٔ زمستان
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ زمستان . [ ن َ / ن ِ ی ِ زِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ای که برای زمستان اختیار میکنند. خانه ای که زمستانها برای نشستن بکار می آید. مَشتی ̍.
-
خلعت خانه
لغتنامه دهخدا
خلعت خانه . [ خ ِ / خ َ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که در آن خلاع مهیا و موجود دارند. (آنندراج ). خانه ای که پادشاهان و بزرگان دارند و آن خلاع متعدد برای بخشش قرار داده اند.
-
مداف
لغتنامه دهخدا
مداف . [ م َ ] (اِ) حقه خانه ، خانه ای که در آن ادهان معطره کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
خانه میرزا
لغتنامه دهخدا
خانه میرزا. [ ن ِ ] (اِخ ) قریه ای است در اصفهان و جزء سه بلوک .
-
چینی خانه
لغتنامه دهخدا
چینی خانه . [ ن َ ] (اِخ ) رجوع به شیخ صفی الدین (بقعه ای ) در دایرة المعارف فارسی شود.
-
خانه ٔ زن
لغتنامه دهخدا
خانه ٔزن . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔ متعلق بزوجه . خانه ٔ از آن زن . چون : فلانی در خانه ٔ زن خود زندگی میکند و از خودش خانه ای ندارد.
-
خانه ساختن
لغتنامه دهخدا
خانه ساختن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) بنای خانه کردن . ساختن خانه . درست کردن خانه : دل ای رفیق بر این کاروانسرای مبندکه خانه ساختن آیین کاروانی نیست .سعدی .