کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجتمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجتمع
لغتنامه دهخدا
مجتمع. [ م ُ ت َ م َ ] (ع اِ) جایی که در آن چیزی به روی هم توده شده و جمع گردد. || انجمن و محل ملاقات . (ناظم الاطباء). جایی که مردم گرد آیند. محل اجتماع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل فراهم آمدن رشته های مختلف علمی ، آموزشی و جز اینها در یک ج...
-
مجتمع
لغتنامه دهخدا
مجتمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) گردآمده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). فراهم آینده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گردآینده . اجتماع کننده : ... بر حلقه ٔ هر جمعی می گذشتم تا رسیدم به حلقه ای مجتمع و جماعتی مستمع. (مقامات حمیدی ). جماعتی که مجتمع آن مق...
-
واژههای مشابه
-
مجتمع شدن
لغتنامه دهخدا
مجتمع شدن . [ م ُ ت َ م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . فراهم آمدن . اجتماع کردن . جمع شدن : ... و ابوسلمة الخلال که او را وزیر آل محمد خواندندی از کوفه بیرون آمد و به هم مجتمع شدند و دعوت بنی عباس آشکارا کردند. (مجمل التواریخ والقصص ص 318). ندانسته...
-
مجتمع گشتن
لغتنامه دهخدا
مجتمع گشتن . [ م ُ ت َ م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجتمع شدن : مجتمع گشتند و بفشردند پای هر کسی کردند عرض فکر و رای . مولوی (مثنوی چ خاور ص 155).مجتمع گشتند مر توزیع رابهر دفع زحمت و تصدیع را.مولوی (مثنوی چ خاور ص...
-
جستوجو در متن
-
مؤتشب
لغتنامه دهخدا
مؤتشب . [ م ُءْ ت َ ش ِ ] (ع ص ) درهم پیچیده . (منتهی الارب ). || گروه درهم آمیخته و مجتمع گشته . (ناظم الاطباء). مجتمع و به هم درآمیخته . (آنندراج ). به هم درآمیخته و مجتمع گشته . || برآغالاینده . برانگیزنده . (منتهی الارب ).
-
کعثبة
لغتنامه دهخدا
کعثبة. [ ک َ ث َ ب َ ] (ع مص ) مجتمع گردیدن و گرد گشتن جوال . (منتهی الارب ). کعثبت الغرارة؛ ای مجتمع گردید و گرد گشت آن جوال .
-
تجمی
لغتنامه دهخدا
تجمی . [ ت َ ج َم ْ می ] (ع مص ) مجتمع شدن قوم با هم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مجتمع شدن آن گروه با هم . (ناظم الاطباء).
-
مأوب
لغتنامه دهخدا
مأوب . [ م ُ ءَوْ وَ ] (ع ص ) مجتمع کرده شده گرداگرد درخت . (منتهی الارب ). مدور. مجتمع. (ناظم الاطباء). منور. (محیط المحیط) (اقرب الموارد).
-
ایتشاب
لغتنامه دهخدا
ایتشاب . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتشاب . بهم درآمیختن و مجتمع گشتن : ایتشب القوم ؛ بهم درآمیختند و مجتمع گشتند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کلیچه شدن
لغتنامه دهخدا
کلیچه شدن . [ ک ُچ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجتمع شدن . (آنندراج ).
-
حکرة
لغتنامه دهخدا
حکرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) آب مجتمع. (منتهی الارب ).
-
اروز
لغتنامه دهخدا
اروز. [ اَ ] (ع ص ) منقبض . || مجتمع. || ثابت . || بخیل .
-
چستن
لغتنامه دهخدا
چستن . [ چ ُ ت َ ] (مص ) فراهم آمدن و مجتمع شدن . (ناظم الاطباء).