کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجاهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوقیس
لغتنامه دهخدا
ابوقیس . [ اَ ق َ ] (اِخ ) محدث است . او از مجاهد و از او ایمن بن نابل روایت کند.
-
ابوسعد
لغتنامه دهخدا
ابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) روح بن جناح . محدّث است و از مجاهد روایت کند.
-
کافرکش
لغتنامه دهخدا
کافرکش . [ ف ِ / ف َ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ کافران . آنکه کافران را بکشد : شاه در بر گرفت زاهد راشیر کافرکش مجاهد را.نظامی .
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [م ِ ] (اِخ ) (الملک ...) احمدبن خلیل برادرزاده ٔ صلاح الدین ایوبی مجاهد معروف . رجوع به الملک الکامل شود.
-
ابن دایه
لغتنامه دهخدا
ابن دایه . [ اِ ن ُ ی َ ] (اِخ ) عیسی بن میمون مکی . محدث و مفسر، از مجاهد روایت دارد و او را تفسیریست .
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن جَناح شامی ، مکنی به ابوسعد. وی از مجاهد و این یک از ابن عباس روایت دارد. (از تاج العروس ). و رجوع به ابوسعد شود.
-
شابوری
لغتنامه دهخدا
شابوری . (اِخ ) ابوسلیمان داودبن سابورالمکی . از مجاهد و عطاء سماع کرد. ابن عیینه و داودبن عبدالرحمان از او روایت کرده اند. (انساب سمعانی از الاسماء).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن داوودبن یوسف رسولی ، مشهور به مجاهد رسولی . رجوع به علی رسولی (ابن داوود مؤید...) شود.
-
قسنطانی
لغتنامه دهخدا
قسنطانی . [ ق ُ س َ نی ی ] (اِخ ) ابوالولیدبن خمیس . از وزیران بنی مجاهد عامری است . (معجم البلدان ).
-
قریظی
لغتنامه دهخدا
قریظی . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) عطیه . وی را در جنگ نی در زمره ٔ اسیران به حضور یزدشعمر بردند. مجاهد و بعضی دیگر از او روایت دارند. (انساب سمعانی ).
-
ابوعمران
لغتنامه دهخدا
ابوعمران . [ اَ ع ِ ] (اِخ ) فلسطینی . او از یعلی بن شداد و مجاهد و از او معاویةبن شداد روایت کند.
-
ابوقبیصه
لغتنامه دهخدا
ابوقبیصه . [ اَ ق َ ص َ ] (اِخ ) برأبن قبیصه خزاعی کوفی . مجاهد از او حدیث کند.
-
ابونجیح
لغتنامه دهخدا
ابونجیح . [ اَ ن ُ ج َ / اَ ن َ ] (اِخ ) تفسیر ابن عباس را از مجاهد روایت کند. (ابن الندیم ).
-
ابومعمر
لغتنامه دهخدا
ابومعمر. [ اَ م ُ ع َم ْ م َ / م َ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن سنجرة. محدث است و مجاهد از او روایت کند.
-
مجاهدین
لغتنامه دهخدا
مجاهدین . [ م ُ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمجاهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در آغاز مشروطه بر مشروطه طلبان اطلاق میشد. و رجوع به مجاهد شود. || جهاد کنندگان در راه خدا. (ناظم الاطباء) : و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلوا اخبارکم . (قرآن...