کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجالست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجالست
لغتنامه دهخدا
مجالست . [ م ُ ل َ / ل ِ س َ ] (ع اِمص ) همنشینی . (غیاث ). همنشینی و معاشرت . (ناظم الاطباء). نشست و برخاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان الفی تازه گشته بود. (کلیله و دمنه ). نادان را از مجالس...
-
واژههای همآوا
-
مجالسة
لغتنامه دهخدا
مجالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجالست شود.
-
جستوجو در متن
-
مجالسة
لغتنامه دهخدا
مجالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجالست شود.
-
مقاعدة
لغتنامه دهخدا
مقاعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) نشستن با کسی . (ناظم الاطباء). با کسی نشستن . مجالست . (از اقرب الموارد).
-
انیسیة
لغتنامه دهخدا
انیسیة. [ اَ سی ی َ ] (ع حامص ) مجالست و مصاحبت و هم دمی و همدلی . (از ناظم الاطباء).
-
مثافنت
لغتنامه دهخدا
مثافنت . [ م ُ ف َ ن َ / م ُ ف ِ ن َ ] (ع مص ) مجالست کردن . همزانو نشستن : توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است . (المعجم چ دانشگاه ص 10).
-
نشست و برخاست
لغتنامه دهخدا
نشست و برخاست . [ ن ِ ش َ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) معاشرت . آمد و رفت . || مجالست . مصاحبت . صحبت . || ادب . (یادداشت مؤلف ).
-
افریقی
لغتنامه دهخدا
افریقی . [ اِ ] (اِخ ) سحنون بن سعید التنوخی مکنی به ابوسعید از فقهای اصحاب مالک که مدتی با او مجالست داشت و مذهب مالکی بوسیله ٔ وی در مغرب انتشار یافت . او در ماه رجب سال دویست و چهل یا چهل و یک درگذشت . (از لباب الانساب ).
-
برخاست
لغتنامه دهخدا
برخاست . [ ب َ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) مصدر مرکب مرخم است از برخاستن . قیام : هرکه را بر سماط بنشستی واجب آمد بخدمتش برخاست . سعدی .- نشست و برخاست ؛ نشست و خاست . مجالست .
-
به نشینی
لغتنامه دهخدا
به نشینی . [ ب ِه ْ ن ِ ] (حامص مرکب ) خوش نشینی . دوستی و مجالست نیک : روز شادی به نشینی خود کند هر دشمنی دوست آن باشد که تا جان وقت تیمار ایستد.سیدحسن غزنوی .
-
خوش معاشرت
لغتنامه دهخدا
خوش معاشرت . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ص مرکب ) خوش مجالست . آنکه آداب دوستی و مجلس آرایی داند. آمیزنده . آنکه در دوستی طریق دوستی داند.
-
منافثت
لغتنامه دهخدا
منافثت . [ م ُف َ / ف ِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) منافثة. هم راز بودن . با یکدیگر محرمانه سخن گفتن . گفتگوی خصوصی با هم داشتن : ... بر یک سریر مسرت استرواح مثافنت و منافثت یافتند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 76). هر وقت که یاد کرد لذت منافثت و مثافنت می ر...
-
صبیغ
لغتنامه دهخدا
صبیغ. [ ص َ ] (اِخ ) ابن عسل . مردی بود به زمان عمر که مشکلات قرآن را تتبع میکرد. عمر وی را تازیانه زد و مردمان را از مجالست با او بازداشت . (معجم البلدان ذیل ماده ٔ عسل ). و در منتهی الارب آرد که او را از مدینه به بصره نفی فرمود.