کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجالح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجالح
لغتنامه دهخدا
مجالح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) ناقه که در زمستان شیر دهد. ج ، مجالیح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خصم رویاروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ستیزگی و دشمنی کننده . (از ذیل اقرب الموارد). || (اِ) اسد ...
-
جستوجو در متن
-
مجالیح
لغتنامه دهخدا
مجالیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) سال مرگامرگی ستور. (منتهی الارب ). سالهایی که ستوران از میان ببرد. (اقرب الموارد). || ج ِ مُجالِح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به مجالح و مجلاح شود.
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...