کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجازات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجازات
لغتنامه دهخدا
مجازات . [ م ُ ] (ع مص ) پاداش دادن و جزا دادن در نیکی و بدی . (آنندراج ) (غیاث ). جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن و مکافات . (از ناظم الاطباء) : و مادام که عمر من باقی است حقوق ترا فراموش نکنم و از طلب فرصت مجازات و ترصد وقت مکافات فرونایستم . (کلیله...
-
مجازات
لغتنامه دهخدا
مجازات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاز شود.
-
واژههای مشابه
-
مجازات دادن
لغتنامه دهخدا
مجازات دادن . [ م ُ دَ ](مص مرکب ) مجازات کردن . و رجوع به همین ماده شود.
-
مجازات دیدن
لغتنامه دهخدا
مجازات دیدن . [ م ُ دی دَ ] (مص مرکب ) کیفر یافتن . به سزای اعمال رسیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مجازات کردن
لغتنامه دهخدا
مجازات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . سزا دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجازات شود.
-
مجازات یافتن
لغتنامه دهخدا
مجازات یافتن . [ م ُ ت َ] (مص مرکب ) مجازات دیدن . رجوع به همین ماده شود.
-
واژههای همآوا
-
مجازاة
لغتنامه دهخدا
مجازاة. [ م ُ ] (ع مص ) پاداش کردن . (دهار). پاداش دادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پاداش دادن کسی را به چیزی . جِزاء . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و غالباً مجازات در پاداش بد و مکافات در پاداش نیک بکار رود. (از اقرب ا...
-
جستوجو در متن
-
مجازا
لغتنامه دهخدا
مجازا. [ م ُ ] (از ع ، مص ) مخفف مجازات به معنی یکدیگر را جزا دادن . این تصرف فارسیان است چنانکه مواسات و مدارات را مواسا و مدارا گویند. (آنندراج ) (از غیاث ). و رجوع به مجازاة و مجازات شود.
-
گیفر
لغتنامه دهخدا
گیفر. [ گ َ / گ ِ ف َ ] (اِ) لهجه ای در کیفر که به معنی مجازات باشد. رجوع به کیفر شود.
-
زنطة
لغتنامه دهخدا
زنطة. [ زُ طَ ] (ع اِ) تسمه . تازیانه ٔ مجازات . شلاق . ج ، زُنَط. (از دزی ج 1 ص 607).
-
معاقب کردن
لغتنامه دهخدا
معاقب کردن . [ م ُ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . عقوبت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاقب گردانیدن . مجازات کردن .
-
امکار
لغتنامه دهخدا
امکار. [ اِ ] (ع مص ) فریب دادن کسی را. (از اقرب الموارد). || مجازات کردن خدا کسی را بمکر. (از اقرب الموارد) . و رجوع به مکر شود.