کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مث خروس بی محل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خروس بی هنگام
لغتنامه دهخدا
خروس بی هنگام . [ خ ُ س ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس که نه بوقت خواند. (مجموعه ٔ مترادفات ). خروس بی محل . || آنکه کاری را در غیر موقع خود انجام دهد یا حرف بی موقع زند. خروس بی محل . (از آنندراج ).
-
خروس بی محل
لغتنامه دهخدا
خروس بی محل . [ خ ُ س ِ م َ ح َل ل / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروسی که نه بوقت خواند.(یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه کاری را درغیر موقع انجام دادن خواهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بی محل
لغتنامه دهخدا
بی محل . [ م َ ح َل ل / م َ ح َ ] (ص مرکب )(از: بی + محل ) بیجای . (آنندراج ). نابجای . (یادداشت مؤلف ) : در عقد نکاح و عروسی وی [ طغرل ]تکلفهای بی محل نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254). رجوع به محل شود. || بی وقت . (آنندراج ). بی هنگام . بی وقت . (ن...
-
بی هنگام
لغتنامه دهخدا
بی هنگام . [ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) (از:بی + هنگام ) دیروقت . دیر. || بی وقت . بی موقع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابهنگام : خواب بی هنگامت از ره میبردورنه بانگ صبح بی هنگام نیست . سعدی .مؤذن بانگ بی هنگام برداشت نمیداند که چند از شب گذشتست . سعدی ....
-
دنب خروس
لغتنامه دهخدا
دنب خروس . [ دُم ْ ب ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم خروس . || کنایه از جماعتی که بی خبر و ناگاه درآیند و بر سرپرخاش باشند مانند برآمدن خروسان به سوی ماکیان با دم افشانده که خودبخود نیز جنگ کنند و به یکدیگر حمله آورند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ ...
-
نامحل
لغتنامه دهخدا
نامحل . [ م َ ح َل ل / ح َ ] (ص مرکب ، ق وصفی ) بی محل . بی جا. نابجا. نه به محل و موقع مناسب . رجوع به بی محل شود.
-
خروس جنگی
لغتنامه دهخدا
خروس جنگی . [ خ ُس ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروسی که برای جنگ آماده شده است . (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه بی علت با همه کس جنگ کردن خواهد، و بیشتر در موردبچه ها بکار میرود. (یادداشت بخط مؤلف ). پرخاشجو.- مثل خروس جنگی ؛ آنکه برای جنگ با هم...
-
خروس
لغتنامه دهخدا
خروس . [ خ ُ ] (اِ) دیک . نر از ماکیان و مرغ خانگی . (ناظم الاطباء). نرمرغ . مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی . خروچ . خروه . خرو. خره . گال . رنگین تاج . خروش . ابوحماد. برائلی . (یادداشت بخط مؤلف ). ابوالیقظان . ابوالنبهان . ابوسلیمان . ابوبرائل . ابوحسا...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (اِ) محل بی آب و علف را گویند.
-
بیبط
لغتنامه دهخدا
بیبط. [ بی ب َ ] (ع اِ) خروس کولی . مرغ زیبا. (دزی ج 1 ص 131).
-
محل گو
لغتنامه دهخدا
محل گو. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) محل گوی . گوینده ٔ لایق و شایسته . (ناظم الاطباء). آنکه سخن بر وقت و به موقع آن زند و بی محل گوی مقابل آن . (آنندراج ).
-
نابجا
لغتنامه دهخدا
نابجا.[ ب ِ ] (ص مرکب ) در غیر محل . نه بجای خویش . بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی ، عَرَضی . (لغات فرهنگستان ).
-
محل
لغتنامه دهخدا
محل . [ م َ ] (ع اِ)مکر. || بدی . || فریب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گرد. (منتهی الارب ). گرد و غبار. (ناظم الاطباء). || خشکسال .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || استادگی باران . (منتهی الارب ). ایستادگی باران . (ناظم الاطباء). || سختی و تنگ...
-
کشتگاه
لغتنامه دهخدا
کشتگاه . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) محل کشت . محل زراعت . محل فلاحت . مزرعه . محقله . (یادداشت مؤلف ) : دانه ای در کشتگاه عشق بی رخصت مچین کز بهشت آدم به یک تقصیر بیرون میرود.صائب .
-
بی مصرف
لغتنامه دهخدا
بی مصرف . [ م َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مصرف ) که محل صرف ندارد. که جای بکار رفتن ندارد. || بیفایده و هیچکاره . (ناظم الاطباء): آدمی بی مصرف ؛ هیچکاره . کاغذی بی مصرف ؛ بکار نیامدنی . (یادداشت مؤلف ).