کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثلث دالی ـ سینه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عود مثلث
لغتنامه دهخدا
عود مثلث . [ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً نوعی از عود است : تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه شهان دیگر عود مثلث و عنبر. فرخی .و از عطرها عود مثلث مشکین به کار باید داشت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
هرمس مثلث
لغتنامه دهخدا
هرمس مثلث . [ هَِ م ِ س ِ م ُث َل ْ ل َ ] (اِخ ) هرمس سوم . رجوع به هرمس سوم شود.
-
مثلث العجم
لغتنامه دهخدا
مثلث العجم . [ م ُ ث َل ْ ل َ ثُل ْ ع َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) زعرور. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زعرور. نمتک . علف شیران . نلک . آلوچه ٔ کوهی . علف خرس . تفاح البری . شجرة الدب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مثلث النعمة
لغتنامه دهخدا
مثلث النعمة. [ م ُ ث َل ْ ل َثُن ْ ن ِ م َ ] (اِخ ) ادریس پیغمبر، زیرا که خداوند سه نعمت بر وی مرحمت کرده بود، پادشاهی و حکمت و پیغمبری و رسالت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ادریس شود.
-
مثلث نشان
لغتنامه دهخدا
مثلث نشان . [ م ُ ث َل ْ ل َ ن ِ ] (نف مرکب ) دیگران را به ادب پیش خود مثلث نشاننده یعنی دوزانو نشاننده و ظاهر است که در حالت دو زانو نشستن شکل مثلث ظاهر می شود. (غیاث ) (آنندراج ) : چو سیاره ٔ مشتری سربلندنظرهای او یک بیک سودمندبه تربیع و تثلیث گوهر...
-
اعداد مثلث
لغتنامه دهخدا
اعداد مثلث . [ اَ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای مثلث . این آن است که عددهای متوالی از یکی تا آنجا که خواهی گرد کنی و این آن است که هندوان او را سنکلت (عددهای مثلث در اصطلاح ریاضی زبان سانسکریت ) خوانند و نموده ٔ او آن است که یکی ...
-
حسن مثلث
لغتنامه دهخدا
حسن مثلث . [ ح َ س َن ِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن حسن مثنی بن حسن سبطبن علی بن ابی طالب است . از فاطمه بنت الحسین . رجوع به حسن مثنی شود. او راست : کتاب الحدیث . (ذریعه ج 6 ص 321).
-
شاه مثلث بروج
لغتنامه دهخدا
شاه مثلث بروج . [ هَِ م ُث َل ْ ل َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید تابان است و شاه مثلثی نیز گویند. (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
قیقاوس
لغتنامه دهخدا
قیقاوس . [ وَ ] (اِخ ) معرب کیکاوس . نام ستاره ای است واین کلمه عجمی است . (از اقرب الموارد). شکلی است بر فلک از اشکال شمالی بصورت مثلث بزرگ . (آنندراج ). این لغت روم است و آن را عرب ملتهب خوانند و کواکب او یازده در نصف صورتند و ده خارج و او در میان ...
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گردانیدن . || بازگردانیدن مردمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قلب المعلم الصبیان ؛ اذا صرفهم الی بیوتهم . (اقرب...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کنار. (ناظم الاطباء). کران . کرانه .طرف . جانب . مقابل میان و وسط. جیزة. خُصم . سِقط. شَفا. عَروض . کُلتة. نُبذة. (منتهی الارب ) : یکی باغ پیش اندر آمد فراخ برآورده از گوشه ٔ باغ کاخ . فردوسی .چون کشتی پر آتش و گرداندر آب نی...
-
اطریة
لغتنامه دهخدا
اطریة. [ اَ/ اِ ی َ ] (ع اِ) ماهیچه که نوعی از طعام اهل شام است . لا واحد له . و بعضی همزه را بکسر خوانند تا موافق بنای مفرد باشد. (منتهی الارب ). رشته ای که از میده ساخته با شیر و شکر می خورند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، رشته ای که ...
-
پهلو
لغتنامه دهخدا
پهلو. [ پ َ ] (اِ) هر دو طرف سینه و شکم . (غیاث ). راستا و چپای شکم مردم . (شرفنامه ٔ منیری ). جنب . حقو. صقلة. صقل . ضیف . معد.دث ّ. ملاط. فقر. کشح . صفح . (منتهی الارب ). جانحة. (دهار) (منتهی الارب ). نضفان . (منتهی الارب ) : فروریخت از دیده سیندخت...
-
منقل
لغتنامه دهخدا
منقل . [م َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || پای افزار. (مهذب الأسماء). موزه و نعل کهنه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ). موزه و کفش کهنه ٔ درپی کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...