کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثلثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثلثی
لغتنامه دهخدا
مثلثی . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (حامص ) مثلث بودن . || (ص نسبی ) همچون مثلث خوشبوی و عطرآمیز : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مُثَلَّث (معنی هفتم ) شود.
-
واژههای مشابه
-
شاه مثلثی
لغتنامه دهخدا
شاه مثلثی . [ هَِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یعنی آفتاب . (شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان قاطع) : تخت تو در مربعی عرشی و کعبه ای کندشاه مثلثی از آن کاختر چرخ اخضری . خاقانی .رجوع به شاه مثلث بروج شود.
-
جستوجو در متن
-
برهانج
لغتنامه دهخدا
برهانج . [ ب َ ن َ ] (اِ) خشتک که زیر بغل پیراهن و زره میدوزند. (از مجمعالفرس ). پارچه ٔ مثلثی از جامه که چاپق گویند. (ناظم الاطباء).
-
توگلو
لغتنامه دهخدا
توگلو. [ گ َ ] (اِ) در خاتم کاری ، شکلی مرکب از چهارپره که یکی در میان قرار دارد و سه پره در اطراف آن است و دارای مقطع مثلثی است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شاه مثلث بروج
لغتنامه دهخدا
شاه مثلث بروج . [ هَِ م ُث َل ْ ل َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید تابان است و شاه مثلثی نیز گویند. (برهان قاطع).
-
مجمری
لغتنامه دهخدا
مجمری . [ م ِ م َ ] (حامص ) مجمر بودن . حالت و چگونگی مجمر را داشتن : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مجمر شود.
-
پیت
لغتنامه دهخدا
پیت . (اِخ ) نام یکی از جزیره های مجمعالجزائر موسوم به جیلبرت واقع در قسمت میکرونسیا از اقیانوس کبیر و شمالی ترین آن جزائر. مثلثی شکل و سنگلاخ و قسمت درونی آن از دریاچه تشکیل شده و سی هزارگز مربع مساحت آن است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
غلبکن شدن
لغتنامه دهخدا
غلبکن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به جامه پیوسته باشد. در قدیم غلبکن گویا به معنی مطلق سوراخ می آمده است . و غُلبَه به معنی سو...
-
زطیة
لغتنامه دهخدا
زطیة. [ زُطْ طی ی َ ] (ع اِ) چلیپایا چیزی بر شکل چلیپا منسوب به زُطّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چلیپا و قطعه ٔ مثلثی از طلا و یا نقره که گروه زط بر کمربند خود نصب می کنند. (ناظم الاطباء).- ثیاب الزطیة ؛ منسوب به طائفه زط. (از اقرب الموارد).
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است . بخش قاش ناحیه ٔ مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشا...
-
کولم
لغتنامه دهخدا
کولم . [ ل َ ] (اِخ ) بندری بزرگ به هندوستان . (از سفرنامه ٔ ابن بطوطه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بندری است در ساحل غربی شبه جزیره ٔ هندوستان بکلی نزدیک رأس مثلثی که شبه جزیره ٔ مذکور را تشکیل می دهد، بر ساحل دریای عمان . مؤلفین عرب آن را به همی...
-
راست گوشه
لغتنامه دهخدا
راست گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مربع مستطیل . || قائم الزاویه . (یادداشت مؤلف ). در اصطلاح امروز هندسی اشکالی که دارای زاویه یازوایای قائمه باشند، شکل راست گوشه خوانده میشوند؛ چنانکه مثلثی که یک زاویه اش قائمه باشد مثلث راست گوشه و آن ...
-
چنگکی
لغتنامه دهخدا
چنگکی . [ چ َ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چنگک . قلابی . رجوع به قلابی شود. || (اِ) نام استخوانی که در داخل استخوانهای ردیف دوم مچ دست قرار دارد. این استخوان بشکل منشور مثلث القاعده ای است که دو قاعده ٔ آن در جلو و عقب قرار گرفته و غیرمفصلیند. سطح قدامی...