کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثلث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م َ ل َ ] (ع اِ) سه سه . ثُلاث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سوم تار از بربط. (ناظم الاطباء). تاری از تارها که سه لا باشد و گویند تار سوم . ج ، مثالث . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) . نام تاری از چهار تار بربط که بعد...
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) لقب هرمس یعنی متصف به صفات نبی و ملک و حکیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ادریس و هرمس و مثلث النعمة شود.
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) سه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیث شود. || سه گوشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نام شکلی سه گوشه از اشکال هندسه . (غیاث ) (آنندراج ). به...
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سخن چینی کننده ٔ نزدیک سلطان از آن رو که سه تن رابه هلاک افکند، خود را و برادر و دوست خود را و سلطان را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کسی که سخن چینی می کند و سعایت می نماید برای برادر خود در نزد سلطان . مُثلِث . ...
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) سه شونده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثلاث شود. || سخن چین و سعایت کننده از برادر خود نزد سلطان . مُثَلِّث . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای مشابه
-
عود مثلث
لغتنامه دهخدا
عود مثلث . [ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً نوعی از عود است : تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه شهان دیگر عود مثلث و عنبر. فرخی .و از عطرها عود مثلث مشکین به کار باید داشت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
هرمس مثلث
لغتنامه دهخدا
هرمس مثلث . [ هَِ م ِ س ِ م ُث َل ْ ل َ ] (اِخ ) هرمس سوم . رجوع به هرمس سوم شود.
-
مثلث العجم
لغتنامه دهخدا
مثلث العجم . [ م ُ ث َل ْ ل َ ثُل ْ ع َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) زعرور. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زعرور. نمتک . علف شیران . نلک . آلوچه ٔ کوهی . علف خرس . تفاح البری . شجرة الدب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مثلث النعمة
لغتنامه دهخدا
مثلث النعمة. [ م ُ ث َل ْ ل َثُن ْ ن ِ م َ ] (اِخ ) ادریس پیغمبر، زیرا که خداوند سه نعمت بر وی مرحمت کرده بود، پادشاهی و حکمت و پیغمبری و رسالت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ادریس شود.
-
مثلث نشان
لغتنامه دهخدا
مثلث نشان . [ م ُ ث َل ْ ل َ ن ِ ] (نف مرکب ) دیگران را به ادب پیش خود مثلث نشاننده یعنی دوزانو نشاننده و ظاهر است که در حالت دو زانو نشستن شکل مثلث ظاهر می شود. (غیاث ) (آنندراج ) : چو سیاره ٔ مشتری سربلندنظرهای او یک بیک سودمندبه تربیع و تثلیث گوهر...
-
اعداد مثلث
لغتنامه دهخدا
اعداد مثلث . [ اَ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای مثلث . این آن است که عددهای متوالی از یکی تا آنجا که خواهی گرد کنی و این آن است که هندوان او را سنکلت (عددهای مثلث در اصطلاح ریاضی زبان سانسکریت ) خوانند و نموده ٔ او آن است که یکی ...
-
حسن مثلث
لغتنامه دهخدا
حسن مثلث . [ ح َ س َن ِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن حسن مثنی بن حسن سبطبن علی بن ابی طالب است . از فاطمه بنت الحسین . رجوع به حسن مثنی شود. او راست : کتاب الحدیث . (ذریعه ج 6 ص 321).
-
شاه مثلث بروج
لغتنامه دهخدا
شاه مثلث بروج . [ هَِ م ُث َل ْ ل َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید تابان است و شاه مثلثی نیز گویند. (برهان قاطع).