کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مسان
لغتنامه دهخدا
مسان . [ م َ سان ن ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسِن ّ. (دهار) (اقرب الموارد). رجوع به مسن شود. || شتران کلان سال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مسعن
لغتنامه دهخدا
مسعن . [ م ُ س َع ْ ع َ ] (ع اِ) دلو بزرگ که از دو چرم سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مصان
لغتنامه دهخدا
مصان . [ م َص ْ صا ] (ع ص ) رجل مصان ؛ مردی که شیر گوسپندی مکد از ناکسی . دشنام است که به مرد گویند «یا مصان » و به زن گویند «یا مصانة»؛ یعنی ای مکنده ٔ تلاق مادر یا ای مکنده ٔ شیر از پستان گوسفند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصعن
لغتنامه دهخدا
مصعن . [ م ُ ص َع ْ ع َ ] (ع ص ) مصعنة. باریک و لطیف . (ناظم الاطباء).