کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثجر
لغتنامه دهخدا
مثجر. [ م ُ ث َج ْ ج َ ] (ع ص ) خیزران مثجر؛ بید انبوب دار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). نی گره دار بنددار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مثجر
لغتنامه دهخدا
مثجر. [ م ُ ث َج ْ ج ِ ] (ع ص ) آنکه گشاده و پهناور کند. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که آب را روان و جاری می سازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تثجیر شود.
-
واژههای مشابه
-
خیزران مثجر
لغتنامه دهخدا
خیزران مثجر. [ خ َ زُ / زَ ن ِ م ُ ث َج ْ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیدانبوب دار. (منتهی الارب ). رجوع به ثجر شود.
-
واژههای همآوا
-
مسجر
لغتنامه دهخدا
مسجر. [ م ِ ج َ ] (ع اِ) فروزینه ٔ تنور. (منتهی الارب ). وقود تنور. (از اقرب الموارد).
-
مسجر
لغتنامه دهخدا
مسجر. [ م ُ س َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسجیر. رجوع به تسجیر شود. || شَعر مسجر؛ موی فروهشته و مسترسل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِ) درختی است مشهور و آن را به عربی صفصاف خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). درختی است از تیره ٔ بیدها و جنسهای بسیار دارد مانند سفیدو زرد و بید معلق و همه ٔ جنسهای این نوع دارای ماده ٔ سالی سین هستند که در مداوای درد مفاصل مؤثر است و ضد تب م...