کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثانة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثانة
لغتنامه دهخدا
مثانة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) آبدان که جای بول و کمیز باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای کمیز اندر شکم . (دهار). کمیزدان . آبدان . (زمخشری ). آبدان و جای بول . (ناظم الاطباء). جایگاه بول از انسان و حیوان . ج ، مَثانات . (از اقرب الموارد). و رجوع به مثا...
-
واژههای مشابه
-
مثانه
لغتنامه دهخدا
مثانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. (ناظم الاطباء). کیسه ٔ بول که در شکم می باشد. (غیاث ). آبگاه . کمیزدان . شاش دان . پیشاب دان . بیت البول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثانه به شکل بلوطاست هر دو ...
-
سنگ مثانه
لغتنامه دهخدا
سنگ مثانه . [ س َ گ ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالمثانه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سنگ کلیه ، سنگ گرده و سنگ شود.
-
واژههای همآوا
-
مسانة
لغتنامه دهخدا
مسانة. [ م ُ سان ْ ن َ ] (ع مص ) راندن و خوابانیدن گشن ماده شتر را جهت گشنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سنان . و رجوع به سنان شود.
-
مصانة
لغتنامه دهخدا
مصانة. [ م َص ْ صا ن َ ] (ع ص ) کلمه ٔ دشنام است که به زن گویند «یا مصانة»؛ یعنی ای مکنده ٔ تلاق مادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصان شود.
-
مصعنة
لغتنامه دهخدا
مصعنة. [ م ُ ص َع ْ ع َ ن َ ] (ع ص ) اذن مصعنة؛گوش تیز و ستیخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ممثون
لغتنامه دهخدا
ممثون . [ م َ ] (ع ص ) مرد بر مثانه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دردگین مثانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه درد مثانه دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه مثانه اش درد کند. (مهذب الاسماء).
-
مثانات
لغتنامه دهخدا
مثانات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مثانة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). رجوع به مثانة شود.
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ] (ع مص ) بر مثانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گله کردن از مثانه . (تاج المصادر بیهقی ). دردمند شدن مثانه . (از اقرب الموارد). || آشکار کردن خلاف کاری را. (از منتهی الارب...
-
آبدانک
لغتنامه دهخدا
آبدانک . [ ن َ ] (اِ مصغر) مثانه ٔ کوچک . (فرهنگستان پزشکی ).
-
حجر یتولد فی الانسان
لغتنامه دهخدا
حجر یتولد فی الانسان . [ ح َ ج َ رُن ْ ی َ ت َ وَل ْ ل َ دُ فِل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) سنگ مثانه . در مثانه ٔ آدمی بود و از مرض حاصل شود. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
-
شاشبند شدن
لغتنامه دهخدا
شاشبند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بند آمدن بول در مثانه و راه بیرون شدن نیافتن . به بیماریی مبتلا شدن که بول در مثانه بماند و بیرون نتواند آمدن . مبتلا به حبس بول گشتن . اُسر. احتقان . احتباس بول و رجوع به شاشبند شود.