کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثال دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کبک مثال
لغتنامه دهخدا
کبک مثال . [ ک َ م ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کبک . چون کبک : بر سر سبزه ٔ باغ رخ من کبک مثال زار نالید که کبکان سرایید همه .خاقانی .
-
عالم مثال
لغتنامه دهخدا
عالم مثال . [ ل َ م ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عالمی است لطیف تر نسبت به عالم اجسام و هر چه در این عالم به نظر می آید نظیر آن در عالم مثال موجود است . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). صدرالدین شیرازی آرد: عالم مثال عبارت از عالم روحانی و جوهر ن...
-
هاویه مثال
لغتنامه دهخدا
هاویه مثال . [ ی َ / ی ِ م ِ ] (ص مرکب ) ماننددوزخ . || دوزخی . جهنمی . (ناظم الاطباء).
-
مه مثال
لغتنامه دهخدا
مه مثال . [ م َه ْ م ِ ] (ص مرکب ) همانند ماه . ماه وش . ماه سان . چون ماه در زیبایی . زیباروی : من دست به شاخ مه مثالی زده ام دل دادم و پس صلای مالی زده ام .خاقانی .
-
بی مثال
لغتنامه دهخدا
بی مثال . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مثال «عربی ») بی مانند. (بهار عجم ) (آنندراج ). بی نظیر. بی مشابهت و نابرابر. (ناظم الاطباء). بی شبه . بی مانند. بی عدیل . بی مثیل : ماه طلوع از مشرق جمال بی مثال او کردی . (سندبادنامه ص 149).خدایست آنکه ذات بی م...
-
طبقات عالم مثال
لغتنامه دهخدا
طبقات عالم مثال . [ طَ ب َ ت ِ ل َ م ِ م ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این جهان (عالم مثال ) را طبقاتی است و در هر طبقه ٔ آن انواعی از آنچه در جهان ما یافت میشود وجود دارد. ولی آنها را نهایتی نیست و در برخی از آن طبقات گروهی از فرشتگان و نیکان و برگزید...
-
جستوجو در متن
-
تعب دادن
لغتنامه دهخدا
تعب دادن . [ ت َ ع َ دَ ] (مص مرکب ) آزردن و مانده کردن و خسته نمودن . (ناظم الاطباء) : مثال گرْسنه چشمان شکم پرست مباش که میدهد تعب آن پیرهن که دارد آش .اسماعیل ایما (از آنندراج ).
-
سوغان گرفتن
لغتنامه دهخدا
سوغان گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریاضت دادن و دواندن اسب جهت آماده شدن برای مسابقه .- امثال :اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید . (مثال و حکم دهخدا)
-
تمثیل زدن
لغتنامه دهخدا
تمثیل زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه دادن . (آنندراج ،در ذیل تمثیل ). مثال زدن . نمونه آوردن : دین و دل را میدهی بر باد تا دم می زنی باز تمثیل کرم برنام حاتم می زنی .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
مواساة
لغتنامه دهخدا
مواساة. [ م ُ ] (ع مص ) یاری دادن کسی را. لغت ردیه است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یاری کردن و به مال و تن با کسی غمخواری کردن و لفظ مواسات مهموزالفاء ناقص است که همزه ٔ آن به واو مقلوب مکتوب شده مثال واوی نیست چنانکه به ظاهر دیده می شود. ...
-
استیذان
لغتنامه دهخدا
استیذان . [ اِ ] (ع مص ) استئذان .دستوری خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). اجازه خواستن .اجازت خواستن . اباحه خواستن . طلب دستوری کردن . اذن طلبیدن . اجازه طلبیدن . طلب اجازه : و بعد ازین پادشاهزادگان در کاری که به مصالح این ولایات تعلق داشته باشد بی اس...
-
اعطاء
لغتنامه دهخدا
اعطاء. [ اِ ] (ع مص ) همدیگر گرفتن . (منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن . (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن . (آنندراج ). || دادن و عطانمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطا نمودن . (آنندراج ). دادن . بخشیدن . (منتخب از غیاث اللغات ). دادن عطا بکس...
-
ایصال
لغتنامه دهخدا
ایصال . (ع مص ) (از «وص ل ») رسانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رساندن . رسانیدن . (صراح اللغة). رسانیدن نامه و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) : منصور عذر او مقبول داشت و به ارسال و ایصال او بحضرت مثال داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 36). ...
-
اطلاق کردن
لغتنامه دهخدا
اطلاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . از دست دادن .و بمجاز، خرج کردن : باد پادشاهی بر سر وی [محمد] شد و طمع فرمان دادن و بر تخت ملک نشستن و مالهای بگزاف از خزاین اطلاق کردن و بخشیدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). مثال داد تا هزارهزار درم از...