کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مثالة
لغتنامه دهخدا
مثالة. [ م َ ل َ ] (ع مص )فاضل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). افضل و افزون و گرامی شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) فضل . (از اقرب الموارد). || حسن حال . (از ذیل اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
مثاله
لغتنامه دهخدا
مثاله . [ م ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) فرمان پادشاهی و منشور. (غیاث ).
-
مثاله نویس
لغتنامه دهخدا
مثاله نویس . [ م ِ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ فرمان . آنکه فرمان نویسد. نویسنده ٔ منشور : علم چهل صبح را مکتبی آراسته روح مثاله نویس ، نوح خلیفه ٔ کتاب .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 46).
-
واژههای همآوا
-
مثعلة
لغتنامه دهخدا
مثعلة. [ م َ ع َ ل َ ] (ع ص ) ارض مثعلة؛ زمین روباه ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پر از روباه و روباه ناک . (ناظم الاطباء).
-
مسالة
لغتنامه دهخدا
مسالة. [ م َ ل َ ] (ع اِمص ) درازی روی که خوش نماید. (منتهی الارب ). درازی صورت همراه با زیبائی و حسن . (اقرب الموارد).
-
مصالت
لغتنامه دهخدا
مصالت . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَصْلَت . (ناظم الاطباء). رجوع به مصلت شود.
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبوس مکناسی . امیر بربری در نیمه ٔدوم قرن سوم هجری . وی همه ٔ قبایل بربر را به زیر سلطه ٔ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از بزرگترین سرکردگان او بود. مهدی او را به ولایت تاهرت و مغرب اوسط گماشت و او به سوی اقصی رف...
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن . (منتهی الارب ماده ٔ ص ول ) (آنندراج ). صول . صیال . صولان . (منتهی الارب ).صال . صول . (ناظم الاطباء). رجوع به صال و صول شود.
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م ُ / م َ ل َ ] (ع اِ) آب که از پنیر برآید از فشردن بعد پختن . (منتهی الارب ماده ٔ م ص ل ). آبی که از پنیر برآید بواسطه ٔ فشردن . (ناظم الاطباء). || آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب ). آبی که از ماست برون تراود. (ناظم الاطب...
-
جستوجو در متن
-
احتذاء
لغتنامه دهخدا
احتذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نعل در پای کردن . نعلین در پای کردن . || پیروی کردن . || بجا آوردن حکم : احتذی مثاله ؛ بر نهاد وی کار کرد. || بکسی پی بردن .
-
سارقةالماء
لغتنامه دهخدا
سارقةالماء. [ رِ ق َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آبدزدک : و مثاله آلة تسمی سارقة الماء فانک اذا ملأتها ماء و وضعت کله طرفیها فی آنیتن سطح مافیها من الماء سطح واحد فان الذی فیها من الماء یقف و لو دهراً. (آثار الباقیه ٔ بیرونی ).
-
قیس
لغتنامه دهخدا
قیس . [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قال : الشی ٔ بغیره و علیه قیسا و قیاساً؛ قدره علی مثاله . (اقرب الموارد). || به ناز خرامیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قاس فلان ؛ تبختر و اشتدّ. || گرسنه شدن . (از اقرب ال...