کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متک
لغتنامه دهخدا
متک . [ م َ ] (اِ) ترنج را گویند و آن میوه ای است که پوست آن را مربا سازند. (برهان ) (آنندراج ). یک قسم میوه که ترنج نیز گویند. (ناظم الاطباء) : پس این زن عزیز، یوسف را به خانه اندر بنشاند و آن زنان را به مجلس اندر بنشاند برابر آن خانه که یوسف اندرآن...
-
متک
لغتنامه دهخدا
متک . [ م َ ] (ع اِ) گیاهی است که شیره اش منجمد گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || قطع و برش . (ناظم الاطباء). || قطعه . (ناظم الاطباء).
-
متک
لغتنامه دهخدا
متک . [ م َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
متک
لغتنامه دهخدا
متک . [ م َ / م ِ ] (ع اِ) ترنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
متک
لغتنامه دهخدا
متک . [ م َ / م ُ /م ُ ت ُ / م ُ ت ُک ک ] (ع اِ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
متک
لغتنامه دهخدا
متک . [ م ُ /م َ / م ُ ت َ ] (ع اِ) بینی مگس یا کیر آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). بینی مگس یا نره ٔ آن . (ناظم الاطباء). || سرنره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (از محیطالمحیط). سر بینی یا سرنره ٔ هر چیزی . (آنندراج ). سر نره ٔ هر ...
-
واژههای مشابه
-
چاه متک
لغتنامه دهخدا
چاه متک . [ م َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رباطات بخش خرانق شهرستان یزد که در 30 هزارگزی باختر خرانق و 7 هزارگزی راه خرانق به اشکذر واقعشده . کوهستانی ، معتدل و مالاریائی است و 128 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و راهش ...
-
جستوجو در متن
-
متکی
لغتنامه دهخدا
متکی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به متک که نام اجدادی است . (الانساب سمعانی ).
-
اترج
لغتنامه دهخدا
اترج . [ اُ رُج ج ] (معرب ، اِ) ج ِ اُتْرُجَّه (معرب از فارسی ترنج ). مَتک . (زمخشری ). زرین درخت . (ریاض الأدویه ). باتو. اُترُنجه . تُرنج . (زمخشری ). و فی شرح الفصیح للمرزوقی : الأترج فارسی معرب . (المزهر). تفاح مائی . (برهان ). بعض لغت نامه نوی...
-
ترنج
لغتنامه دهخدا
ترنج . [ ت ُ رُ / رَ ] (اِ) میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و بعربی تفاح مائی خوانند. (برهان ). میوه ای است معروف و مشهور. همانا که بواسطه ٔ کثرت چین و شکنج باشد که در پوست آن است که به این اسم موسوم است . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ...
-
مادر
لغتنامه دهخدا
مادر. [ دَ ] (اِ) ترجمه ٔ «ام » که والده باشد. (آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام . والده . ماما. مام . ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی ، «ماتر» ، «مات » ظاهراً از «ماتا» ، حالت فاعلی از «ماتر...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...