کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوهم
لغتنامه دهخدا
متوهم . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) گمان برنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندیشنده و گمان برنده و خیال کننده . || ترسیده و ترسناک . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
متوحم
لغتنامه دهخدا
متوحم . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) ستور گرم شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جستوجو در متن
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) شاهینی . آخرین از امرای بنوشاهین بطیحه بن حسن بن عمران . وی به سال 373 هَ . ق . بهمراهی مظفربن علی بن الحارب پس از قتل ابوالفرج بن عمران ، عم خویش در صغر سن به امارت رسید و زمام اختیارمظفر بود و او از هرکس که اندی...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (سلطان ...) پسر سلطان احمد جلایر است ، در آن هنگام که قرایوسف ترکمان بر عراق عرب یورش میخواست برد، سلطان احمد در بغداد بود به حله نزد پسر خود سلطان طاهر رفت و آغا فیروز را که جملةالملک طاهر بود بگرفت . بدین سبب پسر از پدر متوهم گ...
-
غرجستانی
لغتنامه دهخدا
غرجستانی . [ غ َ ج ِ ] (اِخ ) شیخ عبداﷲ جامی در نفحات الانس آرد: وی ازاصحاب شیخ رکن الدین علاءالدولة است و از یکی از دیه های غرجستان است . خرد بوده است که پدر وی فوت شده و مادر وی شخص دیگر را شوهر کرد. روزی از وی امری واقع شده بود و از آن شخص متوهم گ...
-
صاحب جیش
لغتنامه دهخدا
صاحب جیش . [ ح ِ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب الجیش . سپهسالار لشکر : القبض علی اریارق الحاجب صاحب جیش الهند و کیف جری ذلک ... (تاریخ بیهقی ص 218).گشته داود نبی زراد لشکرگاه اوباز صاحب جیش آن لشکر سلیمان آمده . خاقانی .امیر ناصرالدین در عهد س...
-
ابومدین
لغتنامه دهخدا
ابومدین . [ اَ م َ ؟ ] (اِخ ) شعیب بن حسین اندلسی . یکی از کبار شیوخ متصوفه . مولد او به قطنیاته قریه ای به اشبیلیه است . ابوین او تهیدست و بی چیز بودند و او پس از درس قرآن شغل جولاهی آموخت لیکن دل او بدین شغل آرام نمی یافت و در خود شوقی وافر بعلم می...
-
خالد سلیمانیه ای
لغتنامه دهخدا
خالد سلیمانیه ای . [ ل ِ دِ س ُ ل َ نی ی َ ] (اِخ ) وی یکی از صوفیان است و هدایت در ریاض العارفین شرح حال او را چنین آورده است : و هو فخرالعارفین و زین السالکین شیخ خالد و در کمالات صوری و معنوی واحد است . اصلش از اکراد سلیمانیه و در بغداد صاحب خانقا...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) غلام معاویه است که در جنگ صفین با او بود. صاحب حبیب السیر در شرح قسمتی از این جنگ آرد: «مخارق دومسلمان دیگر را بعز شهادت رسانید آنگاه شاه ولایت پناه تغییر لباس کرده روی بمیدان نهاد و مخارق بر امیرالمؤمنین حمله برده آن حضرب به یک...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محتاج . چغانی . احمدبن ابی بکر محمد محتاج . یکی از امرای دولت سامانی که سپس از جانب خلیفه حکومت خراسان یافت او در اول در خدمت امیر نوح بن نصربن احمد بود و امیر نوح او رابمحاربه ٔ رکن الدوله دیلمی بری فرستاد ابوعلی مغلوب شد ...
-
تاج المعالی
لغتنامه دهخدا
تاج المعالی . [جُل ْ م َ ] (اِخ ) محمدبن شکربن ابوالفتوح حسن بن جعفرالحسنی (متوفی بسال 453 هَ . ق . مساوی 1061 م .) زرکلی در ترجمه ٔ احوال او آرد: آخرین کسی است از بنی موسی بن عبداﷲبن موسی الجون از حسنیین که ولایت مکه یافت . او بعد از وفات پدرش در سا...
-
ماکان
لغتنامه دهخدا
ماکان . (اِخ ) نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام یکی از حکام مازندران بوده ، پدرش کاکی نام داشته وکاکی به معنی کاکو است و کاکو خالو را گویند و وی به شجاعت معروف بوده ، ژوبین را که حربه ایست نیزه مانند...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سهل بن هاشم بن ولید بن جبلة [ یا حمله ]بن کامکاربن یزدجردبن شهریار. او از سرداران بزرگ سامانیان است و از سنه ٔ 269 تا سنه ٔ 307 هَ. ق . اسم او و برادرهای او بسمت سرداری و مرزبانی مرو در تواریخ دیده میشود و در سنه ٔ 307 در ...