کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوالیاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوالیاً
لغتنامه دهخدا
متوالیاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) از پی هم و پی در پی و بدون انقطاع . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
علی التوالی
لغتنامه دهخدا
علی التوالی . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) پی درپی . پی هم . از عقب هم . مسلسلاً. (ناظم الاطباء). متوالیاً.
-
اتصالاً
لغتنامه دهخدا
اتصالاً. [ اِت ْ ت ِ لَن ْ ] (ع ق ) پیوسته . استمراراً. متوالیاً. علی التوالی . متعاقباً.
-
پشت سرهم
لغتنامه دهخدا
پشت سرهم . [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] (ق مرکب ) دُمادُم . پیاپی . پی درپی . متتابع. متوالی . متوالیاً.
-
مرتباً
لغتنامه دهخدا
مرتباً. [ م ُ رَت ْ ت َ بَن ْ ] (ع ق ) پیاپی . پی در پی . به ترتیب . متوالیاً. || با نظم و ترتیب . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
یک بند
لغتنامه دهخدا
یک بند. [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ق مرکب ) متصل . پیوسته . دایم . متوالیاً. مدام : دیشب تا صبح یک بند بارید. بیمار شب را یک بند هذیان گفت . (یادداشت مؤلف ).
-
یک پشت
لغتنامه دهخدا
یک پشت . [ ی َ / ی ِ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و یاریگر با یکدیگر. دو کس که در کاری با هم متفق و همنشین و موافق باشند. (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) پشت سرهم . متوالیاً : چرخ که یک پشت ظفرساز توست نُه شکم آبستن یک ناز توست .نظامی .
-
ژولی
لغتنامه دهخدا
ژولی . (اِخ ) نام دختر اگوست قیصر رُم ، متولد بسال 39 ق .م . و متوفی بسال 14 م . وی شهره به زیبائی و هوسرانی است و متوالیاً به زوجیت مارسلوس و آگریپا و تیبر درآمده است .
-
علی الترادف
لغتنامه دهخدا
علی الترادف . [ ع َ لَت ْ ت َ دُ ] (ع ق مرکب ) پیاپی . پی درپی . متوالیاً. پشت سر هم . ریسه . بدنبال هم . برپی هم . یکی پس از دیگری : علی الترادف والتوالی کترادف الایام و اللیالی . (سندبادنامه ص 178).
-
طوثرس
لغتنامه دهخدا
طوثرس . [ ] (اِخ ) نام کسی است که جالینوس کتاب نبض صغیر را بر وی و دیگر متعلمان عنوان کرده و منظور جالینوس از رساله ٔ مزبور وصف اموری است که متعلمان در نبض بدان نیازمندند. ابن ابی اصیبعه این کلمه را بصورت طوثرس آورده ولی قفطی در ذیل کتب ششگانه ای که ...
-
جای جای
لغتنامه دهخدا
جای جای . (ق مرکب ) جای جائی . گله ، گله . || بجای . در مقام . در عوض : جای جائی بچه ٔ تابان چون زهره و ماه بچه ٔ سرخ چو خون و بچه ٔ زرد چو کاه . منوچهری . || پی درپی . متوالیاً. بدفعات : باز گفت این سخن خطا گفتم جای جای آفرین چرا گفتم . نظامی .در بخ...
-
مدرار
لغتنامه دهخدا
مدرار. [ م ِ ] (اِخ ) ابن یسعبن ابی القاسم سمکوبن و اسول مکناسی بربری ، جد امراء بنی مدرار است که متوالیاً دویست و نه سال در مغرب اقصی حکمرانی کردند. وی در حدود 220 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 6 ص 75 و الاستقصا ج 1 ص 111 و 112 و ال...
-
بیزرت
لغتنامه دهخدا
بیزرت . [ زِ ] (اِخ ) بنزرت . شهری در ساحل شمالی تونس . بندرگاه و پایگاه دریایی آن کنار مدیترانه و کنار دریاچه ٔ بنزرت قرار دارد با جمعیت 44681 تن . متوالیاً در تصرف فنیقیها، کارتاژیها، رومیان و دولت بیزانس بود. در 41 هَ . ق . مسلمانان آن را گرفتند س...
-
نوسان
لغتنامه دهخدا
نوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از ج...