کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوالی
لغتنامه دهخدا
متوالی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) پیاپی شونده و پی در پی آینده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پیاپی و پی در پی و پیوسته و متصل و متعاقب و مسلسل . (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران پیاپی را بجای این کلمه پذیرفته است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ...
-
واژههای مشابه
-
حرکت متوالی
لغتنامه دهخدا
حرکت متوالی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طبق اصطلاح هیئت قدیم بطلمیوسی ، هر یک از افلاک را جز فلک اعظم دو حرکت است ، حرکت متوالی و حرکت غیرمتوالی یا حرکت علی التوالی و علی غیرالتوالی .حرکت متوالی حرکت از مغرب به مشرق و حرکت غی...
-
اعداد مربع متوالی
لغتنامه دهخدا
اعداد مربع متوالی . [ اَ دِ م ُ رَب ْ ب َ ع ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای مربع متوالی . عددهایی است که چون آن ها را گرد کنی مربعهای متوالی پدیدآید. بیرونی آرد: همچنان که عدد متوالی گرد کردی و از وی مثلث آمد همچنان طاقهای او متوالی اگر گر...
-
جستوجو در متن
-
متوالیة
لغتنامه دهخدا
متوالیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) مؤنث متوالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متوالی شود.
-
پشت ریز
لغتنامه دهخدا
پشت ریز. [ پ ُ ] (ق مرکب ) پیاپی . متوالی . پی درپی .
-
روز تا روز
لغتنامه دهخدا
روز تا روز.(ق مرکب ) روزهای پیاپی . روزهای متوالی : روز تا روز از این قرار نگشت کارگر بود چون ز کار نگشت .نظامی .
-
مدف
لغتنامه دهخدا
مدف . [ م ُ دِف ف ] (ع ص ) پیاپی رسنده . (آنندراج ). پی در پی . متوالی . مسلسل . بدون انقطاع . (ناظم الاطباء).
-
پشت سرهم
لغتنامه دهخدا
پشت سرهم . [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] (ق مرکب ) دُمادُم . پیاپی . پی درپی . متتابع. متوالی . متوالیاً.
-
بندبربند
لغتنامه دهخدا
بندبربند. [ ب َ ب َ ب َ ] (ق مرکب ) به پی هم . پیاپی . متوالی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بسامد
لغتنامه دهخدا
بسامد. [ ب َ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) حرکت رفت و آمد متوالی . (واژه های نو فرهنگستان ). ترجمه ٔ فرکانس . تردد.
-
توبتو
لغتنامه دهخدا
توبتو. [ ب ِ ] (ص مرکب ) متوالی . پی درپی . || گوناگون . متنوع . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خلفی
لغتنامه دهخدا
خلفی . [ خ َ ل َ ] (ص نسبی ) متوالی . پی درپی . (ناظم الاطباء). (از: خَلَف عربی + یای نسبت فارسی ).
-
کوک
لغتنامه دهخدا
کوک . (اِخ ) جیمز. دریانورد انگلیسی (1728-1779 م .) که اقیانوسیه را در سه سیاحت متوالی کشف کرد و در سال 1779 م . در یکی از جزایر هاوائی کشته شد. (از لاروس ).