کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مته
لغتنامه دهخدا
مته . [ م َ ت َ / م َت ْ ت َ /ت ِ ] (اِ) برماه و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان ). برمه ٔ نجاران که بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن را ماهه نیز گویند. (انجمن آرا). برمه ٔ نجاران که ماهه نیز گویند. (رشیدی ). برماه و آن را ...
-
مته
لغتنامه دهخدا
مته . [ م َ ت َه ْ ] (ع اِ) راز نهانی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) اغوا. (ناظم الاطباء). غوایت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مته
لغتنامه دهخدا
مته . [ م َ ت َه ْ ] (ع مص )علاج کردن بطالت و غوایت . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || گمراه شدن . (ناظم الاطباء).
-
مته
لغتنامه دهخدا
مته . [ م َت ْهَْ ] (ع مص ) آب به دلو کشیدن از چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) اغوا. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مته کلا
لغتنامه دهخدا
مته کلا. [ م َ ت ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسلیان است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی قرار گرفته و دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای همآوا
-
متح
لغتنامه دهخدا
متح . [ م َ ] (ع مص ) تیز دادن . || پلیدی انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آب کشیدن از چاه و جز آن . || به زمین زدن . || برکندن و بریدن . || زدن . || دم به زمین سپوختن ملخ تا بیضه نهد. || بلند شدن روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...
-
مطح
لغتنامه دهخدا
مطح . [ م َ ] (ع مص ) به دست زدن . || گائیدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
سوراخ کاو
لغتنامه دهخدا
سوراخ کاو. (اِ مرکب ) مته . (صراح اللغة).
-
سوراخ کن
لغتنامه دهخدا
سوراخ کن . [ک ُ ] (اِ مرکب ) پرماه . مثقب . مته . (ناظم الاطباء).
-
اطربال
لغتنامه دهخدا
اطربال . [ اَ طِ ] (معرب ، اِ) تربلا . نوعی مته ٔ بزرگ نجار و عرابه ساز. طرابل (نوعی مته ٔ آهنگری ). رجوع به طرابل شود. (از دزی ج 1 ص 27). || از ابزارهای ستاره شناسی نیز بوده است .
-
برما
لغتنامه دهخدا
برما. [ ب َ ] (اِ) برماه . برمای . برماهه . بیرم . گردبر. مته . مته کمان . مثقب ، و بَیرم معرب آنست . (یادداشت دهخدا): بَیرم ؛ برما یا برمای درودگران خصوصاً، معرب از برماه فارسی . (منتهی الارب ).
-
گرده بر
لغتنامه دهخدا
گرده بر. [ گ ِ دَ / دِ ب ُ ] (اِ مرکب ) همان گردبر است . (آنندراج ). برماه . برماهه . برمای . مته . مثقب . سکنه . اسکنه .