کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متنفذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متنفذ
لغتنامه دهخدا
متنفذ. [ م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) گذشته و نفوذ کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تنفذ شود. || آن که بر دیگران تسلط و نفوذ دارد. صاحب نفوذ. ج ، متنفذین . توضیح اینکه این کلمه ساختگی است ، زیرا «تنفذ» در لغت عرب نیامده و بجای آن «نافذ...
-
واژههای همآوا
-
متنفض
لغتنامه دهخدا
متنفض . [ م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) آن که بیندجای را تا بشناسد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می نگرد جایی را تا بشناسد هر چه در وی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنفض شود.
-
متنفظ
لغتنامه دهخدا
متنفظ. [ م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) خشمگین و غضب آلود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || آبله کرده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بانفوذ
لغتنامه دهخدا
بانفوذ. [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: با+نفوذ) که نفوذ دارد. متنفذ. مقتدر. مؤثر. بااثر.
-
سرجنبان
لغتنامه دهخدا
سرجنبان . [ س َ جُم ْ ] (نف مرکب ) که سر تکان دهد. که سر خویش بجنباند. رجوع به سر جنباندن شود. || در تداول عامه ، رئیس . بزرگ . زعیم . متنفذ. صاحب نفوذ. (یادداشت مؤلف ).
-
تبر اخشیدی
لغتنامه دهخدا
تبر اخشیدی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) یکی از امراء متنفذ سلسله ٔ اِخشیدان که در زمان «کافور» بوده است ، با ممالیک کافوری مقابله کرد و مغلوب شد و گریخت و بعد گرفتار شد و او را بمصر بردند و بزندان افکندند و بعد خود را مجروح ساخت و بالاخره در تاریخ 330 هَ . ق ...
-
محمدتقی
لغتنامه دهخدا
محمدتقی . [ م ُ ح َم ْ م َ ت َ ] (اِخ ) شیخ محمدتقی معروف به آقانجفی اصفهانی فرزند حاج شیخ محمدباقر ایوانکیفی از روحانیون متنفذ و متمول اصفهان بود در ربیعالثانی سال 1262 هَ . ق . متولد شد و در شعبان 1332 هَ . ق . درگذشت .وی را مؤلفاتی است که بر کمال...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (امیر...) نظام الدین بن فیروزشاه بن ارغونشاه . پس از فوت جلال الدین فیروزشاه از امرای متنفذ شاهرخ بن تیمور، منصب او به پسر ارشدش امیر نظام الدین احمد مفوض گردید.رجوع بحبط ج 2 ص 206، 207، 223، 228، 251، 258 شود.
-
درستبذ
لغتنامه دهخدا
درستبذ. [ دُ رُ ب َ ] (اِ مرکب ) نام طبیب دربار در زمان ساسانیان و شاید شکل اصلی کلمه درذستبذ باشد و در زمان خسروان این طایفه اکثر از مسیحیان بودند. درستبذان از طبقات متنفذ ایران عهد ساسانی بشمار میرفتند، و رئیس کل پزشکان جسمانی را نیز ظاهراً ایران د...
-
نفوذ
لغتنامه دهخدا
نفوذ. [ ن ُ ] (ع مص ) درگذشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || جاری شدن فرمان و نامه . (غیاث اللغات ). روان ش...
-
شیخ الاسلام
لغتنامه دهخدا
شیخ الاسلام . [ ش َ خُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) لقبی است که در نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری بر علما و شیوخ متصوفه اطلاق می شده و در اوائل عهد ممالیک در مصر و شام از القاب تشریفاتی بود نه از القاب رسمی اما پس از آنکه این لقب بر مفتی اعظم عثمانی اطلاق گردید ا...
-
قاضی
لغتنامه دهخدا
قاضی . (اِخ ) ابراهیم اسنوی شافعی نحوی . صاحب بغیة گوید: وی دانشمندی است فقیه و نحوی و بسیار هوشیار که فقه را نزد بهاء قفطی و اصول را نزد شمس اصفهانی و نحو را نزد بهاء نحاس آموخت و متصدی منصب قضاء سیوط و اخیم و قوص گردید. او دارای عقیده ٔ پاک و روشی ...
-
نپال
لغتنامه دهخدا
نپال . [ ن ِ ] (اِخ ) کشوری است در قاره ٔ آسیا، در دامنه ٔ جنوبی سلسله جبال هیمالیا و در فاصله ٔ مرزی چین و هندوستان واقع و محدوداست از طرف شمال به تبت و از مشرق و جنوب و مغرب به هندوستان ، دره های حاصل خیز هیمالیا در این کشور واقعاست . منابع طبیعی ن...