کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متنبي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
متنبی
لغتنامه دهخدا
متنبی . [ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (اِخ ) رجوع به ابوالطیب متنبی ،احمدبن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی در این لغت نامه و رجوع به روضات الجنات ص 61 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 185 و ابن الندیم و اعلام زرکلی ج 1 ص 110 چ 2 و معجم المطبوعات ج 2 ص 1615 و تا...
-
متنبی
لغتنامه دهخدا
متنبی . [ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (ع ص ) دعوی نبوت کننده . (آنندراج ). ادعای پیغمبری کننده . آن که ادعای نبوت و پیغمبری میکند. (ناظم الاطباء). آن که دعوی پیغامبری کند به دروغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ابوالطیب متنبی
لغتنامه دهخدا
ابوالطیب متنبی . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ب ِ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (اِخ ) احمدبن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی الکوفی المعروف بالمتنبی . شاعر مشهور. مولد او در محلت کنده ٔ کوفه به سال 303 هَ . ق . بود و ابن خلکان گوید: نام و نسب اورا احمدبن حسین بن...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) متنبی . رجوع به متنبی و رجوع به ابوالطیب متنبی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین متنبّی و پدر او ملقب به عیدان السّقاء بود. رجوع به ابوالطیب متنبّی ...شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن مظفر حاتمی بغدادی . ادیب و شاعر. معارض متنبی . او راست : کتاب حلیة المحاضره و رساله ٔ حاتمیّه در ماجراهای میان او و متنبّی و سرقات متنبّی و غیره . وفات وی به سال 388 هَ . ق . بود. و رجوع به محمد... شود.
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [رِ ] (اِخ ) متنبی . رجوع به حارث بن سعید کذاب شود.
-
سبعین
لغتنامه دهخدا
سبعین . [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است در باب حلب . (معجم البلدان ). دهی است بحلب که سیف الدوله به متنبی عطا کرد. (منتهی الارب ).
-
فرادیس
لغتنامه دهخدا
فرادیس . [ ف َ] (اِخ ) جایی در حلب از اعمال قنسرین ، و متنبی در اشعار خود بدان اشارت کرده است . (از معجم البلدان ).
-
ابوالطیب
لغتنامه دهخدا
ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) احمدبن الحسین المتنبّی الکوفی . رجوع به ابوالطیب متنبّی ... شود.
-
متنبیة
لغتنامه دهخدا
متنبیة. [ م ُ ت َ ن َب ْ بی ی َ ] (ع ص ) تأنیث متنبی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ارزاء
لغتنامه دهخدا
ارزاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُزء. مصیبت ها : رمانی الدّهر بالأرزاء حتی فؤادی فی غشاء من نبال . متنبّی .
-
اضرب
لغتنامه دهخدا
اضرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) زننده تر. (ناظم الاطباء) : اطعنها بالقناة اضربهابالسیف جحجاحها مسوّدها.متنبی .
-
بیزغ
لغتنامه دهخدا
بیزغ . [ ب َ زَ ] (اِخ ) قریه ای است از دیر عاقول از اعمال عراق ، و گویند متنبی در آنجا کشته شد. (از مراصدالاطلاع ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به بیوزاء شود.