کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متناوب ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشمه ٔ متناوب
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ متناوب . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ِی ُم ت َ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چشمه است که به فواصل معلوم بنوبت آب از آن جاری شود و هم در ازم-نه ٔ معلوم خشک و بی آب ماند. و رجوع به چشمه وقت و ساعت شود.
-
جستوجو در متن
-
بنزن
لغتنامه دهخدا
بنزن . [ ب َ زِ ] (اِ) مایعی بی رنگ و با بوی تند مخصوص ، کمی سبکتراز آب که در 80/1 درجه ٔ صدبخشی بجوش می آید. و در 5/48 درجه ٔ صدبخشی متبلور میشود. بسیار فرار و سریعالاشتعال است . بنزن را نباید با بنزین که یکی از مشتقات نفت است و مخلوطی از ئیدروکربور...
-
زیبق
لغتنامه دهخدا
زیبق . [ ب َ / زَ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب جیوه که بمعنی سیماب است . (غیاث ). معرب زیوه که جیوه به جیم تازی مبدل و سیماب مرادف آن است . (آنندراج ). زئبق . معرب ژیوه (جیوه ). (فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از زئبق عربی ، سیماب و جیوه . (از ناظم الاطباء). د...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
زیره
لغتنامه دهخدا
زیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که جزو اعظم آن زیره باشدمعجون کمونی خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). کمون . تخم گیاهی از طا...
-
شمع
لغتنامه دهخدا
شمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث ) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ابومونس . (از منتهی الارب ) (ده...
-
الکتریسیته
لغتنامه دهخدا
الکتریسیته . [ اِ ل ِ سی ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ است از کلمه ٔ ایلقطرون (الکترون ) بمعنی کهربا یا عنبر اشهب . (یادداشت مؤلف ). الکتریسیته نام یکی از شکلهای انرژی است که بر اثر مالش دو جسم یاعمل مکانیکی چون تراکم و یا حرارت به بعضی از اجسام بلوری...
-
ایران
لغتنامه دهخدا
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز بصور «ایرون »، «ایرو» و «ایر» بخود اطلاق کرده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمات آریا، آ...
-
قطب
لغتنامه دهخدا
قطب . [ ق ُ ] (ع اِ)تیزی پیکان . (لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپهسالار. (منتهی الارب ). صاحب الجیش . (اقرب الموارد). || ستونه ٔ آهنی آسیا. (منتهی الارب ). آهنی است که بر گرد آن سنگ بالا گرد...