کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متناسبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متناسبه
لغتنامه دهخدا
متناسبه . [ م ُ ت َ س ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متناسب : و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه و ... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
اربعه ٔ متناسبه
لغتنامه دهخدا
اربعه ٔمتناسبه . [ اَ ب َ ع َ / ع ِ ی ِ م ُ ت َ س ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددی را نامند که نسبت اول آن بسوی دومش مانند نسبت سومش بسوی چهارمش باشد.نزد محاسبان چهار عدد یا مقدارهائیست که نسبت آنچه فرض شده است نخست از آن اعداد یا مقدارها ب...
-
اعداد متناسبه
لغتنامه دهخدا
اعداد متناسبه . [ اَ دِ م ُ ت َ س ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعدادی را گویند که در نسبت بسوی یکدیگر متحد باشند بنحوی که یک مقدم از آن اعداد نسبت به تالی خود مانند نسبت جمیع مقدمها بسوی تالی های خودشان باشد. (از کشاف ).
-
جستوجو در متن
-
متفاوته
لغتنامه دهخدا
متفاوته . [ م ُ ت َ وِت َ ] (ع ص ) مؤنث متفاوت : و بر سطح دیگر انواع نغمات و اصناف اصوات و ایقاع نقرات و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه ... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65).
-
متقاربه
لغتنامه دهخدا
متقاربه . [ م ُ ت َ رِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متقارب : و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه و حرکات متقاربه و متباعده و مراتب اوتار و مدارج و تراکیب اوزان و الحان نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به متقارب معنی اول شود.
-
ثلاثة
لغتنامه دهخدا
ثلاثة. [ ث َ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (مذکر) سه مرد. (مجمل اللغة) ثلاث . || ثلاثه ٔ متناسبه ؛ عددی را گویند که نسبت اولش به دومش مانند نسبت دومش به سومش باشد. و آنرا متناسبه ٔ فرد نیز نامند... (کشاف اصطلاحات الفنون ). الثلاثةالذین خلفوا، کعب بن مالک الس...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیح . رجوع به تسطیح شود. هموارشده . (از اقرب الموارد). پهن و گسترده شده . (غیاث ). برابر و هموار و پهن . (ناظم الاطباء). گسترده . راست . تخت . هموارکرده . هم طرازشده . صاف . مستوی : نقاش چابکدست از قلم ص...
-
براعت
لغتنامه دهخدا
براعت . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بُروع . (منتهی الارب ). تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فضیلت و کامل شدن در فضل و هنر. (غیاث اللغات ). || غالب آمدن : برع صاحبه ؛ غالب آمد بر صاحب خویش . (منتهی الا...
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مثل . همتا. (منتهی الارب ). || نوع . قسم . صنف . گونه . ج ، ضُروب ، اضراب . (مهذب الاسماء) : نهاد کوه بر دو ضرب است یکی کوه اصلی است ... دیگر شاخهای کوه است . (حدود العالم ). رود بر دو ضرب ا...
-
پرگار
لغتنامه دهخدا
پرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است که بنایان و نقاشان بدان دایره کشند و معرب آن فرجار است . (برهان ). پرکار. پرکاره . پرکال ....
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح ُ ] (ع مص ) حکومت . امر. مثال فرمودن . احتکام . تحکم . (تاج المصادر بیهقی ). امر کردن . فرمان دادن . حکم کردن . (زوزنی ). حکم راندن . || (اِ) فرمان . دستور. ج ، احکام : مه و خورشید با برجیس وبهرام زحل با تیر و زهره برگرزمان همه حکمی بفرمان ...