کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متمایل به ریاست مابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ریاست طلبی
لغتنامه دهخدا
ریاست طلبی . [ س َ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) دوستداری ریاست . (از فرهنگ فارسی معین ). صفت ریاست طلب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریاست طلب شود.
-
ریازت
لغتنامه دهخدا
ریازت . [ زَ ] (ع اِمص ) ریاست بنایان . ریاست صنفی . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریازة شود.
-
ریاست
لغتنامه دهخدا
ریاست . [ س َ] (ع اِمص ) حکومت . فرماندهی . سرکاری . سروری . فرمانروایی . سرداری . سالاری . حکمرانی . (ناظم الاطباء). سری . مهتری . رهبری . زعامت . (یادداشت مؤلف ) : آمد نگاهبان ریاست فراستش آری نگاهبان ریاست فراست است . ادیب صابر.وی را [ مسعود را ]...
-
رئیسی
لغتنامه دهخدا
رئیسی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رئیس . مهم از هر چیز. قسمت بزرگ هر چیز. || (حامص ) ریاست . رجوع به رئیس و ریاست شود.
-
لبرون
لغتنامه دهخدا
لبرون . [ ل ُ رُ ] (اِخ ) سیاستمدار فرانسوی ، مولد «مِرسی - لوهو» (مرُت اِ مُزل ) بسال 1871 م . وی در 1931 به ریاست سنا انتخاب شد و در 1932 به ریاست جمهوری رسید.
-
نقیبی
لغتنامه دهخدا
نقیبی . [ ن َ ] (حامص ) ریاست . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) منسوب به نقیب .
-
چغداولی
لغتنامه دهخدا
چغداولی . [ چ َ وُ ] (حامص ) سرکردگی و ریاست گروه چغداول . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغداول شود.
-
مجزاءة
لغتنامه دهخدا
مجزاءة. [ م َ زَ ءَ ] (اِخ ) ابن ثوربن عفیرالسدوسی . صحابی و از شجاعان و فاتحان بود. عمربن خطاب ریاست بنی بکربن وائل را بدو واگذاشت و چون پیر گردید عثمان ریاست را بر پسر وی شفیق سپرد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به همین مأخذ شود.
-
رجاء
لغتنامه دهخدا
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضحاک جرجرانی . از عمال دولت عباسی بود و در ایام مأمون رئیس دیوان خراج گردید و سپس در ایام معتصم به ریاست خراج دمشق و در ایام الواثق به ریاست خراج جندی دمشق و اردن رسید. علی بن اسحاق عامل الواثق به سال 226 هَ . ق . او را د...
-
متدهقن
لغتنامه دهخدا
متدهقن . [ م ُ ت َ دَ ق ِ ] (ع ص ) کشاورزی نماینده . (آنندراج ). کشاورز. (ناظم الاطباء). || نامزدشده به ریاست دهکده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدهقن شود.
-
برهان الدین
لغتنامه دهخدا
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبدالعزیزبن مازه ، نخستین کس از آل برهان که به ریاست و دانشمندی اشتهار یافت . رجوع به آل برهان شود.
-
رئیس الوزراء
لغتنامه دهخدا
رئیس الوزراء. [ رَ سُل ْ وُ زَ ] (ع اِ مرکب ) نخست وزیر. (لغات فرهنگستان ). رئیس وزیران . صدراعظم . که ریاست هیأت وزیران را بعهده دارد. که ریاست دولت را بعهده دارد. که اداره ٔ امور کشور از طرف پارلمان بعهده ٔ وی واگذار میشود و او وزیرانی برای اداره ...
-
ابوعمران
لغتنامه دهخدا
ابوعمران . [ اَ ع ِ ] (اِخ ) یکی از رؤسای خرمیان . رقیب جاویدان بن سهرک در ریاست این قوم ، بکوه بذ و اطراف آن . رجوع به بابک ... شود.
-
امیرالحاج
لغتنامه دهخدا
امیرالحاج . [ اَ رُل ْ حاج ج ] (ع اِ مرکب ) کسی که ریاست کاروان حجاج را بعهده میگیرد. رجوع به امیرالحج شود.
-
پاتوغدار
لغتنامه دهخدا
پاتوغدار. (نف مرکب ) کسی که در پاتوغ سمت پیشوائی و ریاست دارد و او به صفات شجاعت و عفت متصف است .