کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متلذذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متلذذ
لغتنامه دهخدا
متلذذ. [ م ُ ت َ ل َذْ ذِ ] (ع ص ) آن که خوشمزه یابد چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوشمزه و لذیذ و خوش گوار و با لذت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلذذ شود.- متلذذ شدن ؛ لذت یافتن و خوشی بردن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مزه کش
لغتنامه دهخدا
مزه کش . [ م َ زَ / زِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مزه کشنده . متلذذ. (آنندراج ). چشنده : همچو طفل گرسنه پیر خردمزه کش از سر بنان من است .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
گیتی خوردن
لغتنامه دهخدا
گیتی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) جهان خوردن . از همه ٔ لذایذ گیتی بکمال متمتع شدن . متلذذ و متنعم شدن : شاهی که ز مادر ملک و مهترزاده ست گیتی بگرفته ست و بخورده ست و بداده ست . منوچهری .رجوع به گیتی خور شود.
-
گیتی خور
لغتنامه دهخدا
گیتی خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) از تمام نیکیهای گیتی بهره ورشونده . متنعم شونده . متلذذ به لذایذ گیتی : همچنان لشکرکش و دشمن کش و دیناربخش همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای . منوچهری .رجوع به جهان خور شود.
-
منزجر
لغتنامه دهخدا
منزجر. [ م ُ زَ ج ِ ] (ع ص ) بازماننده . (غیاث ). بازایستنده . (آنندراج ). آنکه بازمی ایستد و بازماننده و آنکه بازمی گردد و سر بازمی زند. (ناظم الاطباء) : و به تذکر مألوفات محرمه که به ظاهر از آن منتهی و منزجر باشد و توبت کرده ، متلذذ نگردد. (مصباح ...
-
دنیا
لغتنامه دهخدا
دنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنیا به اضا...
-
یافتن
لغتنامه دهخدا
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن ....