کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م َ ت َ ] (اِ) قصه های کوچک خوش آینده و حکایتهای خرافی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داستانهای غیرواقعی که بیشتر قهرمان های آن جانوران ، دیوان و پریان هستند و برای سرگرمی و خوش آیند کودکان گفته و یا نوشته شود : لیک پیش اهل حل و عقد عصر ما کن...
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م َ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جنبانیدن و حرکت دادن . (ناظم الاطباء).
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م ِ ت َل ل ] (ع اِ) (از «ت ل ل ») اسم آلت از تل . (منتهی الارب ). || (ص )نیزه ٔ راست و سخت . یقال : رمح متل . (منتهی الارب ). رمح متل ؛ نیزه ٔ راست و استوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیزه ٔ قوی . (مهذب الاسماء). || هر چیز که بدان کسی...
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مهمانخانه ای نزدیک به شاهراه که اختصاصاً برای پذیرایی کسانی که با اتومبیل مسافرت می کنند تدارک شده باشد. (از لاروس ).
-
متل
لغتنامه دهخدا
متل . [ م ُ ت ِل ل ] (ع ص ) کسی که می بندد و یا میکشد از دست . || آن که سبب میشود چکیدن را و میچکاند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
واژههای مشابه
-
متل گو
لغتنامه دهخدا
متل گو. [ م َ ت َ ] (نف مرکب ) چربک گو. مستهزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نوح اندر بادیه کشتی بساخت صد متل گو از پی تسخر بتاخت در بیابانی که چاه آب نیست می کند کشتی چه نادان ابلهی است .مولوی (مثنوی چ خاور ص 181).
-
اتل متل
لغتنامه دهخدا
اتل متل . [ اَ ت َ م َ ت َ ] (اِ مرکب ) بازی باشد کودکان را با جمله هائی مسجع که گویند در آن بازی . و آن جمله ها به اتل متل توته متل ، آغاز شود : شعر باقر بمثل هست چو آیات کلام شعر یاران دگر همچو اَتَل توته مَتَل .و آنرا اَتَتل توتَل تَل نیز گفته اند...
-
واژههای همآوا
-
مطل
لغتنامه دهخدا
مطل . [ م َ ] (ع مص ) دیر داشتن وام و دین را و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مدافعت کردن وام . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دیر گزاردن وام را. تأخیر کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). امروز و فردا کردن در ادای دین و وام . (ناظم ا...
-
مطل
لغتنامه دهخدا
مطل . [ م ُ ] (ع اِ) مهلت . (ناظم الاطباء). || آب اندک که از خیک چکد یا ریزد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُطلَة شود.
-
مطل
لغتنامه دهخدا
مطل . [ م ُ طَل ل ] (ع ص ) خون رایگان رفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باران رسیده (زمین ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مطل
لغتنامه دهخدا
مطل . [ م ُ طِل ل ] (ع ص ) امر مطل ؛ کار غیرمستقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که مسفر (پیدا و نمایان ) نباشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). در ترجمه ٔ عاصم افندی و نسخه های اخیر «مستقر نباشد» آمده است . (از محیطالمحیط).
-
جستوجو در متن
-
پس گوش افکندن
لغتنامه دهخدا
پس گوش افکندن . [ پ َ س ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فراموش کردن باشد. (برهان قاطع). فراموش کردن . (فرهنگ رشیدی ). گذراندن هنگام در کار و بدور و درازا کشانیدن آن . دفعالوقت . مُماتَله . مَتَل .