کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متقطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متقطع
لغتنامه دهخدا
متقطع. [ م ُ ت َ ق َطْ طِ ] (ع ص ) پاره پاره و بخش بخش گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاره پاره و بخش بخش گردیده .(ناظم الاطباء). || شراب آمیخته با آب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقطع شود.
-
جستوجو در متن
-
قمز
لغتنامه دهخدا
قمز. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی . (منتهی الارب ). جمع کردن . (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی به اطراف انگشتان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: الکلأ هنا قمز قمز؛ ای منقطع غیرمتراص ؛ بریده و نابهم چسبیده . (منتهی الارب ).در اقرب الموارد نو...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زُ ب ُ ] (ع اِ) پاره های آهن . ج ِ زُبرة (پاره ای از آهن ). (از منتهی الارب ). زبر جمع زبره بمعنی قطعه ای از آهن و از این معنی است آیه ٔ: «آتونی زبر الحدید» . (از مفردات راغب ). زبرالحدید؛ خایهاء آهن و پولاد. (تفسیر کشف الاسرار چ علی اصغر حکمت...