کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متفکرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متفکرة
لغتنامه دهخدا
متفکرة. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث متفکر.- قوه ٔ متفکره ؛ قوه ای را گویند که شخص در ذهن خود بدان قوه ترتیب اموری دهد جهت رسیدن به مقصود و سنباد نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکر و متفکر شود.
-
جستوجو در متن
-
چشمه ٔ تدبیر
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ تدبیر. [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مغز سر آدمی . منبع عقل و قوه ٔ متفکره . (برهان ). کنایه از مغز سر و قوه ٔ متفکره . (آنندراج ). مغز سر آدمی ، چه منبع عقل و قوه ٔ متفکره است . (ناظم الاطباء). || کنایه از م...
-
سنباد
لغتنامه دهخدا
سنباد. [ سَم ْ ] (اِ) قوت فکریه و این قوتی باشد عاقله که حصول فکر او است . (برهان ). ظاهراً برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . فکر. خیال . تفکر. قوه ٔ متفکره . (ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
متصرفه
لغتنامه دهخدا
متصرفه . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ف َ ] (ع ص ) مالک شده و در تصرف و در ملکیت و دارا. (ناظم الاطباء).- قوه ٔ متصرفه ؛ قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجوده در خیال و معانی موجوده در حافظه است . این قوت اگر عاقله را بکار ب...
-
متخیله
لغتنامه دهخدا
متخیله . [ م ُ ت َ خ َی ْ ی ِل َ / ل ِ ] (ع ص ) قوتی است در دماغ که ترکیب بعضی صور به بعضی معنی می کند و گاهی چیزهای دیده و نادیده راست یا دروغ را نقش می نماید. (آنندراج ) (غیاث ). مأخوذ از تازی ، قوه ای که ترکیب می کند بعضی صور را به بعضی دیگر و چی...
-
حواس
لغتنامه دهخدا
حواس . [ ح َ واس س ] (ع اِ) ج ِحاسة. مشاعر. سترسا. (از ناظم الاطباء). جمع حاسة که بتشدید سین مهمله است و آن قوتی است که حس میکند و اقسام آن ده اند: پنج ظاهری و پنج باطنی ، آنکه ظاهری اند اول آنها قوت باصره که از آن ادراک الوان و اشکال کرده میشود. دوم...
-
حس
لغتنامه دهخدا
حس . [ ح ِ س س ] (ع اِ) دریافت . دریافتن . تأثر. آگاه شدن . اندریاب . (دهار). درک . ادراک . بیافتن . و برخی آن را معرب هوش دانسته اند. یافتن . دریافتن به یکی از حواس ّ خمسه ٔ ظاهرة. دانستن . دانش . آگاهی یافتن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و معنی آگاهی ی...
-
خاقانی
لغتنامه دهخدا
خاقانی . (اِخ ) افضل الدین بدیل ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی ملقب به حسان العجم یکی از بزرگترین شاعران و از فحول بلغای ایران است . لقب حسّان ُالعَجَم را که بحق در خور اوست ، عم او کافی الدین عمر به وی داد و خاقانی خود چندبار خویشتن را بدین لق...