کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متغلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متغلب
لغتنامه دهخدا
متغلب . [ م ُ ت َ غ َل ْ ل ِ ](ع ص ) به چیرگی تمام دست یابنده بر چیزی . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مستولی و زبردست و قادر. (ناظم الاطباء) : فرق میان پادشاهان مؤید و موفق و میان خارجی متغلب آن است که پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار...
-
واژههای همآوا
-
متقلب
لغتنامه دهخدا
متقلب . [ م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). بازگشته . (ناظم الاطباء). || بی ثبات و دیگرگون شونده : اهالی آن سرزمین متقلب الرأی و متلون المزاج اند. (حبیب السیر). || از این پهلو بآن پهلو گردنده : متق...
-
جستوجو در متن
-
ارسن
لغتنامه دهخدا
ارسن . [ اَ س ِ] (اِخ ) ارمیاقی (ارمیناقی ). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقه ٔ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت . پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت . چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و...
-
زاهدعلی
لغتنامه دهخدا
زاهدعلی . [ هَِ ع َ ] (اِخ ) شاعر متخلص به سخاء ولد میرزا سعدالدین لاری که سالها ضابط مالیات بنادر فارس بوده ، میرزا زاهدعلی بعد از پدر بهمان خدمت مأمور گشت . بسخاوت موصوف و بلطف طبیعت و شاعری معروف بود. اگرچه در گویائی اقتداری نداشت لیکن ابیات خوب ...
-
حجر آکل المرار
لغتنامه دهخدا
حجر آکل المرار. [ ح ِ رِ ک ِ لُل ْ م ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن معاویةبن ثوربن مرثع. گویند آنگاه که در نجد آشفتگی و هرج و مرج پیدا آمد مردم آنجا به تبابعه ٔ یمن متوسل شده و برای خود فرمانروائی خواستار گردیدند، وتبع پادشاهی نجد به وی داد و او را بزمین معد ...
-
ابرهه
لغتنامه دهخدا
ابرهه . [ اَ رَ هََ ] (اِخ ) ابن صباح ، مکنی به ابویکسوم و ملقب به اشرم و صاحب الفیل . ملک حبشی متغلب بر یمن که ذکرش در قرآن بیامده است . و به روایات مسلمین او بقصد هدم خانه با پیل به مکه شد و خدای تعالی او و سپاهش را با حجاره ٔ سجیل که طیر ابابیل فر...
-
درساختن
لغتنامه دهخدا
درساختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن . متحد گشتن . (ناظم الاطباء). همدست شدن : أسودبن عفان از فعل این پادشاه ستوه گشت و با مهتران حدیس در ساخت و عملوق را با جمله مهتران بنی طسم مهمان کرد و همه را بکشتند. (مجمل التواریخ والقصص ). در هواداری و حفظ و ...
-
دستوری خواستن
لغتنامه دهخدا
دستوری خواستن . [ دَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) اجازت خواستن . رخصت طلبیدن . استیذان . (دهار) (ترجمان القرآن ). استیناس . (یادداشت مرحوم دهخدا). استجازه کردن . اجازه طلبیدن . اذن خواستن . استجازه : همه به روم بازآمدند و از وی دستوری خواستند که با وی ب...
-
ضلال
لغتنامه دهخدا
ضلال . [ض َ ] (ع مص ) گمراه شدن . (تاج المصادر) (دهار) (زوزنی ). گمراه گشتن . بیراه شدن . (زوزنی ). || ضایع ماندن . (منتخب اللغات ). ضایع شدن . (دهار) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). مردن . ||...
-
خارجی
لغتنامه دهخدا
خارجی . [ رِ ] (ص نسبی ) آن که بنفس خود مهتر شود بی اصالت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || منسوب به خارج . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). بیرونی .(ناظم الاطباء) . بِرونی مقابل داخلی ، بیگانه . مقابل اندرونی و درونی ، غیر هم وطن . اجنبی ....
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد. حمداﷲ مستوفی آرد: و در سنه ٔ اربع و سبعین و ثلثمائه (یمین الدوله محمود) بجنگ خلف بن احمد به سیستان رفت جهت آنکه خلف پسر خود طاهر را بعد از مراجعت از حج ولیعهد کرده و حکومت داده و خود به طاعت حق تعالی مشغول شده با...
-
صاحب بن عباد
لغتنامه دهخدا
صاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و ...