کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعهد
لغتنامه دهخدا
متعهد. [ م ُ ت َ ع َهَْهَِ ] (ع ص ) تیمار دارنده . (ناظم الاطباء). || پیوسته مشغول به یک کار و مواظب در کار. (ناظم الاطباء). || هم عهد و عهد گیرنده و ضامن . ج ، متعهدین . (ناظم الاطباء). آن که عهد و پیمان بندد و اجرای کاری رابعهده گیرد تا انجام دهد :...
-
جستوجو در متن
-
کاربرداری
لغتنامه دهخدا
کاربرداری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) متعهد کاری شدن . (آنندراج ).
-
پذیرفتاریدن
لغتنامه دهخدا
پذیرفتاریدن . [ پ َرُ دَ ] (مص ) متعهد کردن . قبولانیدن . بقبول داشتن .
-
محاودة
لغتنامه دهخدا
محاودة. [ م ُوَ دَ ] (ع مص ) تُحاوِدُه ُ الحُمّی ̍ مُحاوَدَةً؛ تب متعهد وی است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
الزامات
لغتنامه دهخدا
الزامات . [ اِ ](ع اِ) ج ِ اِلزام یا اِلزامَه . چیرگیها در سخن و متعهد کردن . رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود.
-
بعهده گرفتن
لغتنامه دهخدا
بعهده گرفتن . [ ب ِ ع ُ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تعهد کردن . متعهد شدن . قبول کردن . عهده دار شدن .
-
مردم پرور
لغتنامه دهخدا
مردم پرور. [ م َدُ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) که مردم را پرورش کند. که متعهد امور مردم گردد و تیمار آنان دارد : چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرور است نیست از شفقت مگر پرورده ٔ او لاغر است .عطار.
-
ارکان حرب
لغتنامه دهخدا
ارکان حرب . [ اَ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هیئت صاحب منصبان که اداره ٔ سپاهیان را متعهد است . ستاد. (فرهنگستان ).
-
پذیرفتگار
لغتنامه دهخدا
پذیرفتگار. [ پ َ رُ ] (نف ) متعهد. قبول کننده . پذرفتار. پذیرفتار. || فرمانبردار. (برهان ). مطاوع . || مقرّ. معترف . || سردار و ریش سفید قوم . (برهان ). زعیم .
-
عهد گرفتن
لغتنامه دهخدا
عهد گرفتن . [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) متعهد کردن . ضمان گرفتن . مقید کردن . گرفتن پیمان : مکن دست پیشش اگر عهد گیردازیرا که در آستین مار دارد.ناصرخسرو.
-
اندوه گسار
لغتنامه دهخدا
اندوه گسار. [ اَ ه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ اندوه . (آنندراج ). غمخوار. متعهد. (فرهنگ فارسی معین ) : روی تو مرا روز و شب اندوه گسار است شاید که پس از انده اندوه گساریست .فرخی .و رجوع به اندهگسار شود.
-
تسیطر
لغتنامه دهخدا
تسیطر. [ت َ س َ طُ ] (ع مص ) برگماشته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مسلط شدن بر چیزی و اشراف داشتن و نگهبانی کردن بر آن و متعهد احوال آن شدن . (از متن اللغة). || مسلط کردن . (ناظم الاطباء).
-
کفیل
لغتنامه دهخدا
کفیل . [ ک َ ] (ع ص ، اِ) همتا و مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانند.مثیل . (از اقرب الموارد). || پذیرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). ضامن . (از اقرب الموارد). ضامن و پذیرفتار. (ناظم الاطباء). پایندان . زعیم . (مجمل اللغة) (زمخشری ) (دهار) (مهذب...
-
پذیرفته
لغتنامه دهخدا
پذیرفته . [ پ َ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مقبول . مبرور. پذرفته . قبول کرده : حج ّ پذیرفته ، حج ّ مَبروُر. پذیرفته باد حج تو،برّاﷲ حَجَک . || متعهّد. پذیرفته . || متعهّد. آنچه برعهده گرفته باشند. آنچه تقبّل کرده باشند : چنین هم پذیرفته او را سپارتو بیدا...