کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعذر
لغتنامه دهخدا
متعذر. [ م ُ ت َ ع َذْذِ ] (ع ص ) دشوار. (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). کار دشوار. دشوار و مشکل . || محال . (ناظم الاطباء). محال . مقابل ممکن . ناممکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دوم آن که مطلوب خداوند غم ، یا از دست رفته ای باشد و اندریاف...
-
جستوجو در متن
-
دورگیر
لغتنامه دهخدا
دورگیر. (ص مرکب ) چیزی که دسترسی بدان متعذر باشد. (از آنندراج ).
-
اسحنکاک
لغتنامه دهخدا
اسحنکاک . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) تاریک و سیاه شدن . (زوزنی ): اسحنکک اللیل . (منتهی الارب ). || سخت سیاه شدن موی . || دشوار و متعذر شدن سخن بر کسی : اسحنکک الکلام علیه . (از منتهی الارب ).
-
معجوز عنه
لغتنامه دهخدا
معجوز عنه . [ م َ زُن ْ ع َن ْه ْ ] (ع ص مرکب ) چیزی که شخص از دست یافتن بدان ناتوان باشد : و سبب دوم آنکه مطلوب خداوند غم ، یا ازدست رفته باشد و اندریافتن آن متعذر باشد یا معجوز عنه باشد یعنی عاجز باشند از یافتن آن و خداوند هم معجوز عنه نباشد و اگرچ...
-
اهل تمیز
لغتنامه دهخدا
اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مُمَیِّز. باهوش . باخرد. هوشمند : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهرست و پوشانیدن آن بر اهل تمیز متعذر. (کلیله و دمنه ).یکی از بزرگان اهل تمیزحکایت کند ز ابن عبدالعزیز. سعدی .و رجوع به اهل و ...
-
بر روی دریا پل بستن
لغتنامه دهخدا
بر روی دریا پل بستن . [ ب َ ی ِ دَ پ ُ ب َ ت َ ](مص مرکب ) کنایه از امر محال کردن . چه دریا ترجمه ٔ بحر است و بستن پل بر آن متعذر بلکه محال مگر بتصرف و اعجاز. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ) : تمنای شه آنگه آید بدست که بر روی دریا توان پل ببست .نظامی...
-
بر شاخ آهو
لغتنامه دهخدا
بر شاخ آهو. [ ب َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ و معدوم را موجود نمودن بدروغ و خبرهای بی بنیاد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). این مثل در جایی بکار رود که حصول مقصد ممکن نیست و وصول بمراد متعذر است زیرا که شاخ آهو خالی از برگ و بار است...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ رَ ] (ع مص ) سرگشته گشتن و متحیرگردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرمست شدن و مبهوت گشتن . (از اقرب الموارد). عَرش و رجوع به عَرش شود. || سخت گرفتن غریم را. (از منتهی الارب ). سخت گرفتن بر وام دار خود. (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن غ...
-
رنجگی
لغتنامه دهخدا
رنجگی . [ رَ ج َ / ج ِ ] (حامص ) رنجیدگی . آزردگی : دل گسسته داری از بانگ بلندرنجگی باشدت و آزار و گزند. رودکی . || ماندگی . کوفتگی : بیاسود و از رنجگی دور شدوز آنجا به شهر فغنسور شد. اسدی .|| بیماری . رنجوری : افضل الدین ابوحامد احمد الکرمانی گوید ک...
-
مجموعات
لغتنامه دهخدا
مجموعات . [ م َ ] (ع اِ) در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد : اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال ... باز گشتند و دست از زراع...
-
محتدم
لغتنامه دهخدا
محتدم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتدام . رجوع به احتدام شود. || یوم محتدم ؛ روزی سخت گرم . (آنندراج ). خرجت فی نهار من القیظ محتدم .(از اقرب الموارد). ج ، محتدمات ودیقه ٔ تابستان محتدم بود و چاهها مطموم و راهها مطموس و طریق اختیار متعذر. (...
-
مفزع
لغتنامه دهخدا
مفزع . [ م َ زَ ] (ع اِ) پناه جای . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملجاء. مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع در آن یکسان است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پناهگاه . (غیاث ) : ای ملک زداینده ٔ هر ملک زدایان ای چاره ٔ بیچاره و ای مفزع ز...
-
تجنب
لغتنامه دهخدا
تجنب . [ ت َ ج َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اجتناب . (تاج المصادر بیهقی ). به یک سو شدن . (دهار). دور شدن . (ترجمان عادل بن علی ). دور شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دور شدن و یک سو شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ...
-
تحرز
لغتنامه دهخدا
تحرز. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (دهار). تحرز از چیزی ؛ پرهیز کردن و خویشتن را نگاه داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توقی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتراز و پرهیز. (فرهنگ نظام ) : آن دیگ...