کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعة
لغتنامه دهخدا
متعة. [ م ُ ع َ ] (ع مص ) ربودن چیزی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
متعة
لغتنامه دهخدا
متعة. [ م ُ ع َ / م ِ ع َ ] (ع اِمص ) برخورداری ، اسم است تمتع را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).- متعةالحج ؛ یعنی هر کس پس از اعمال حج و پایان طواف خانه ٔ کعبه می تواند از آنچه که هنگام احرام بستن بر او حرام شده تم...
-
واژههای مشابه
-
متعه
لغتنامه دهخدا
متعه . [ م ُ ع َ /ع ِ ] (از ع ، اِمص ) (از متعة عربی ) صیغه و نکاح موقتی ضد عقدی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به متعة شود.
-
واژههای همآوا
-
متات
لغتنامه دهخدا
متات . [ م َ ] (ع اِ) رسن که بدان [آب ] کشند. (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند. (ناظم الاطباء). || آنکه بدان پیوند خویشی صورت بندد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) آنچه بدان پیوند جویند، از خویشاوندی و قرابت . (از تاج العروس ).
-
مطاط
لغتنامه دهخدا
مطاط. [ م َ ] (ع ص ) شیر شتر دفزک و ترش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مطاط
لغتنامه دهخدا
مطاط. [ م ِ / م ُ ] (ع ص ) پشت دراز. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مطائط شود.
-
جستوجو در متن
-
متع
لغتنامه دهخدا
متع. [ م ِ ت َ / م ُ ت َ ] (ع اِ) ج ِ مِتعَه و مُتعَه . (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمات شود.
-
صیغه کردن
لغتنامه دهخدا
صیغه کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زنی رابرای مدتی معین گرفتن . زنی را به متعه گرفتن . متعه کردن . صیغه گرفتن . رجوع به صیغه و صیغه گرفتن شود.
-
صیغه دادن
لغتنامه دهخدا
صیغه دادن . [ غ َ / غ ِ دَ ] (مص مرکب ) دختری یا زنی را به عقد منقطع بمردی شوی دادن . به متعه دادن او را. به نکاح موقت او را بمردی دادن .
-
انقطاعی
لغتنامه دهخدا
انقطاعی . [ اِ ق ِ ] (ص نسبی ) منسوب به انقطاع .- نکاح انقطاعی ؛ متعه . (یادداشت مؤلف ).
-
حاران
لغتنامه دهخدا
حاران . (اِخ ) خشک اول پسر عیفه متعه ٔ کالیب میباشد. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 307 شود.
-
عقد نمکین
لغتنامه دهخدا
عقد نمکین . [ ع َ دِ ن َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نکاح متعه . (غیاث اللغات ). متعه . (از آنندراج ). عقد روان . و رجوع به عقد روان شود : دختر رز که بود چون زن بی مهر حرام من به عقد نمکین از چه حلالش نکنم .ملاطغرا (از آنندراج ).